عارفانه؛ پرواز از قفسِ تن تا آسمانِ جان
معرفی و درونمایه: شعر عارفانه و صوفیانه، حاصلِ پیوندِ «شعر» و «شعور» است. در قرن ششم هجری، زمانی که شاعران دریافتند زبان عادی برای بیان تجربیات معنوی و عشق به خداوند ناتوان است، زبانی تازه آفریدند؛ زبانی سرشار از رمز و راز. در شعر عارفانه، هدف شاعر سرگرمی نیست؛ بلکه هدف، بیدار کردن انسان از خواب غفلت، مبارزه با نفسِ سرکش و رسیدن به مرحلهی «فنا» (حل شدن در اراده خداوند) است.
کلیدِ درک شعر عارفانه (درهالتّاج نمادها): مهمترین نکته در خواندن این اشعار، آشنایی با «زبان سمبولیک» است. کلمات در این اشعار معنای ظاهری خود را ندارند:
می و شراب: نماد غلبه عشق الهی بر عقل مصلحتاندیش (نه شراب انگوری).
بت و صنم: نماد جلوهای از زیبایی خداوند (نه بتپرستی).
خال و زلف: نماد وحدت و کثرت در عالم هستی.
خرابات: جایی که سالک از غرور و ریا خالی میشود.
سیر تحول و بزرگان:
۱. سنایی غزنوی: پدر شعر عارفانه که عرفان را رسماً وارد شعر فارسی کرد.
۲. عطار نیشابوری: شاعری که عرفان را با «درد» و «سوز» آمیخت و مراحل هفتگانه عشق (هفت شهر عشق) را ترسیم کرد.
۳. مولانا جلالالدین: خورشید بیغروب عرفان که شور، سماع و عشق را به اوج رساند و مثنوی او را «قرآن پهلوی» نامیدهاند.
۴. حافظ شیرازی: اوج تلفیقِ عشق و عرفان (رندی)، جایی که مرز میان زمین و آسمان برداشته میشود.
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی
جلالالدین محمد بلخی