بیان آنکه کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد
جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد...

جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا

دنبال کننده 0

صفحه شخصی

بیان آنکه کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد

1
کُشتنِ این مَرد بَر دستِ حکیمنَیْ پیِ اُمّید بود و، نَیْ ز بیم
2
او نکُشتش از برایِ طبعِ شاهتا نیامد امر و اِلهامِ اِله
3
آن پسر را کِش خَضِر ببرید حلقسِرِّ آنرا در نیابد عامِ خَلق
4
آنکه از حق یابَد او وَحی و جوابهرچه فرماید، بُوَد عینِ صواب
5
آنکه جان بخشد اگر بکْشد، رواستنایب است و، دستِ او دستِ خداست
6
همچو اسماعیل، پیشش سَر بنهشاد و خندان پیشِ تیغش جان بده
7
تا بمانَد جانْت خندان تا اَبَدهمچو جانِ پاکِ احمد با اَحَد
8
عاشقان، جامِ فَرَح آنگه کَشَندکه به دستِ خویش، خوبانْشان کُشند
9
شاه، آن خون از پیِ شهوت نکردتو رها کن بدگُمانی و نَبَرد
10
تو گُمان بُردی که کرد آلودگیدر صَفا، غِش کَی هِلَد پالودگی؟
11
بهرِ آن است این ریاضت وین جَفاتا بر آرَد کوره از نقره، جُفا
12
بهرِ آن است امتحانِ نیک و بَدتا بجوشد، بَر سَر آرَد زر، زَبَد
13
گر نبودی کارش اِلهامِ اِلهاو سگی بودی دراننده، نه شاه
14
پاک بود از شهوت و حرص و هوانیک کرد او، لیک نیکِ بَد‌نما
15
گر خَضِر در بحر، کشتی را شکستصد دُرُستی در شکستِ خِضرْ هست
16
وَهْم موسی با همه نور و هنرشد از آن مَحْجوبْ، تو بی پَر، مَپَر
17
آن گُل سُرخ است تو خونش مخوانمستِ عقل است او، تو مجنونش مخوان
18
گر بُدی خونِ مسلمان، کامِ اوکافرم گر بُردَمی من، نامِ او
19
می‌بلرزد عرش از مدحِ شَقیبدگمان گردد ز مدحش، مُتَّقی
20
شاه بود و، شاهِ بس آگاه بودخاص بود و، خاصهٔ اللّه بود
21
آن کسی را کِش چنین شاهی کُشدسویِ بخت و بهترین جاهی کَشد
22
گر ندیدی سودِ او در قهرِ اوکَی شدی آن لطفِ مُطْلَق، قَهْرجُو
23
بچّه می‌لرزد از آن نیشِ حَجاممادر مُشْفِق در آن غم، شادْکام
24
نیمْ جان بستاند و صد جان دهدآنکه در وهمت نیاید، آن دهد
25
تو قیاس از خویش می‌گیری ولیکدُورِ دُور افتاده‌ای، بنگر تو نیک
AvA-20
مثنوی
عارفانه

مثنوی معنو...

مثنوی معنوی - دفتر اول
0
0
0
2 روز پیش
8
+
+
+
بر مبنای نسخه مُصَحَّحِ نیکلسون

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر: رمل مسدّس محذوف

  • قافیه: (حکیم/بیم - شاه/اله - حلق/خلق - جواب/صواب - و ...).

  • بحر و وزن عروضی:

    • بحر: رمل مسدّس محذوف

    • وزن عددی و پایه: (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)

  • تقطیع هجایی و بررسی دقیق وزن (نمونه بر روی بیت اول): بیت: کُشتنِ این مَرد بَر دستِ حکیم / نَیْ پیِ اُمّید بود و، نَیْ ز بیم

    • مصراع اول: کُش (بلند) - تَ (بلند - تبصره) - نِ (کوتاه) - این (بلند) | مَرد (بلند) - بَر (بلند) - دَس (بلند) - تِ (کوتاه) | حَ (کوتاه) - کیم (بلند).

      • توضیح فنی: در رکن اول مصراع نخست، مولانا از اختیار شاعری استفاده کرده و هجای کوتاه دوم در «فاعلاتن» را بلند آورده است (تسکین)، یا اینکه «کشتنِ» را با کشش خوانده است. اما وزن غالب و معیار همان فاعلاتن فاعلاتن فاعلن است.

    • مصراع دوم: نَی (بلند) - پِ (کوتاه) - یِ (کوتاه) - اُم (بلند) | مید (بلند) - بو (بلند) - دُ (کوتاه) - نَی (بلند) | زِ (کوتاه) - بیم (بلند).

    • علامت‌گذاری هجایی: – U – – | – U – – | – U –


تحلیل معنایی و مفهومی بیت به بیت

۱. کُشتنِ این مَرد بَر دستِ حکیم / نَیْ پیِ اُمّید بود و، نَیْ ز بیم

  • معنی: کشته شدن آن مرد زرگر توسط طبیب الهی، نه به خاطر طمع و امیدِ پاداش بود و نه از روی ترس.

  • آرایه‌های ادبی: تضاد (امید و بیم).

۲. او نکُشتش از برایِ طبعِ شاه / تا نیامد امر و اِلهامِ اِله

  • معنی: طبیب آن مرد را برای خوشامد و میل پادشاه نکشت، بلکه صبر کرد تا دستور و الهام خداوند رسید.

  • آرایه‌های ادبی: مراعات نظیر (امر، الهام، اله)، اشتقاق (الهام و اله).

۳. آن پسر را کِش خَضِر ببرید حلق / سِرِّ آنرا در نیابد عامِ خَلق

  • معنی: راز آن ماجرایی که در آن حضرت خضر گلوی آن پسر را برید (اشاره به داستان خضر و موسی در قرآن)، برای مردم عادی قابل درک نیست.

  • آرایه‌های ادبی: تلمیح (به داستان خضر و موسی در سوره کهف)، جناس ناقص (خلق و حلق).

۴. آنکه از حق یابَد او وَحی و جواب / هرچه فرماید، بُوَد عینِ صواب

  • معنی: کسی که مستقیماً از خداوند وحی دریافت می‌کند، هر کاری که انجام دهد یا دستور دهد، عینِ درستی و حقیقت است (حتی اگر در ظاهر خطا به نظر برسد).

  • آرایه‌های ادبی: مراعات نظیر (حق، وحی، صواب).

۵. آنکه جان بخشد اگر بکْشد، رواست / نایب است و، دستِ او دستِ خداست

  • معنی: کسی که توانایی جان بخشیدن دارد (ولیّ خدا)، اگر جان کسی را هم بگیرد شایسته است؛ زیرا او جانشین خداست و دست او همان دست خداست.

  • آرایه‌های ادبی: تضاد (جان بخشد و بکشد)، تلمیح (به حدیث «یدالله» یا آیه «یدالله فوق ایدیهم»).

۶. همچو اسماعیل، پیشش سَر بنه / شاد و خندان پیشِ تیغش جان بده

  • معنی: مانند حضرت اسماعیل، در برابر فرمان ولیّ خدا تسلیم باش و با خوشحالی و رضایت در برابر شمشیر او جان فدا کن.

  • آرایه‌های ادبی: تلمیح (به داستان قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم)، تشبیه (همچو اسماعیل).

۷. تا بمانَد جانْت خندان تا اَبَد / همچو جانِ پاکِ احمد با اَحَد

  • معنی: تا روح تو جاودانه و شادمان باقی بماند، همان‌طور که جان پاک پیامبر اسلام (ص) با خداوند یگانه پیوند جاودانه دارد.

  • آرایه‌های ادبی: جناس (احمد و احد)، تلمیح (به معراج پیامبر و مقام قرب الهی).

۸. عاشقان، جامِ فَرَح آنگه کَشَند / که به دستِ خویش، خوبانْشان کُشند

  • معنی: عاشقان واقعی زمانی جام شادی را سر می‌کشند و به نهایت لذت می‌رسند که معشوقانِ زیباروی‌شان، آن‌ها را با دست خود بکشند (فنا در معشوق).

  • آرایه‌های ادبی: استعاره (جام فرح)، تضاد (کشتن و فرح/شادی).

۹. شاه، آن خون از پیِ شهوت نکرد / تو رها کن بدگُمانی و نَبَرد

  • معنی: پادشاه (یا طبیب) آن خون را از روی هوای نفس نریخت؛ پس تو بدگمانی و ستیزه‌جویی با اولیای خدا را رها کن.

  • آرایه‌های ادبی: ---

۱۰. تو گُمان بُردی که کرد آلودگی / در صَفا، غِش کَی هِلَد پالودگی؟

  • معنی: تو تصور کردی که او مرتکب گناه و آلودگی شد، اما بدان که در مقامِ خلوص و پاکی، پاکیِ محض اجازه باقی ماندنِ هیچ ناخالصی و غشی را نمی‌دهد.

  • آرایه‌های ادبی: تضاد (آلودگی و پالودگی)، استعاره (غش و صفا که اصطلاحات زرگری و کیمیاگری است).

۱۱. بهرِ آن است این ریاضت وین جَفا / تا بر آرَد کوره از نقره، جُفا

  • معنی: دلیل این سختی‌ها و رنج‌ها این است که کوره آتش (امتحانات الهی)، ناخالصی‌ها را از نقره (جان انسان) جدا کند.

  • آرایه‌های ادبی: استعاره (کوره برای امتحانات، نقره برای جان پاک، جُفا/ناخالصی برای تعلقات)، مراعات نظیر (کوره، نقره، جفا).

۱۲. بهرِ آن است امتحانِ نیک و بَد / تا بجوشد، بَر سَر آرَد زر، زَبَد

  • معنی: آزمایش‌های خیر و شر برای این است که طلا (وجود انسان) در بوته آزمایش بجوشد و کف‌ها و ناخالصی‌ها (زَبَد) را به روی سطح بیاورد تا جدا شوند.

  • آرایه‌های ادبی: استعاره (زر برای وجود اصیل، زبد برای ناخالصی)، تضاد (نیک و بد).

۱۳. گر نبودی کارش اِلهامِ اِله / او سگی بودی دراننده، نه شاه

  • معنی: اگر کار او بر اساس الهام خداوند نبود، او نه یک شاهِ عادل، بلکه مانند سگی درنده و وحشی بود.

  • آرایه‌های ادبی: تشبیه (سگ دراننده)، تضاد (سگ و شاه).

۱۴. پاک بود از شهوت و حرص و هوا / نیک کرد او، لیک نیکِ بَد‌نما

  • معنی: او از هرگونه شهوت و حرص و هوای نفس پاک بود؛ او کار نیکی انجام داد، اما کاری که در ظاهر بد به نظر می‌رسید.

  • آرایه‌های ادبی: پارادوکس یا متناقض‌نما (نیکِ بد نما)، مراعات نظیر (شهوت، حرص، هوا).

۱۵. گر خَضِر در بحر، کشتی را شکست / صد دُرُستی در شکستِ خِضرْ هست

  • معنی: اگر حضرت خضر کشتی را در دریا سوراخ کرد و شکست، در آن شکستن صد نوع مصلحت و سلامت نهفته بود.

  • آرایه‌های ادبی: تلمیح (داستان خضر)، تضاد (شکست و درستی)، جناس تام (شکست اول به معنی فعل شکستن، شکست دوم به معنی اسمِ شکستگی).

۱۶. وَهْم موسی با همه نور و هنر / شد از آن مَحْجوبْ، تو بی پَر، مَپَر

  • معنی: حتی فهم و ادراک حضرت موسی با تمام مقام نبوت و دانشش، از درکِ رازِ کار خضر باز ماند؛ پس تو که بال و پری نداری (ظرفیت معنوی نداری) سعی نکن بدون راهنما پرواز کنی.

  • آرایه‌های ادبی: کنایه (بی پر مپر: بدون آگاهی و راهنما وارد نشو)، تلمیح (داستان موسی).

۱۷. آن گُل سُرخ است تو خونش مخوان / مستِ عقل است او، تو مجنونش مخوان

  • معنی: آن عمل (کشتن) مانند گل سرخ زیبا و پر از حکمت است، آن را خونریزی ندان؛ او (ولیّ خدا) مست از عقل الهی است، او را دیوانه نپندار.

  • آرایه‌های ادبی: استعاره (گل سرخ از عملِ ولیّ خدا)، تضاد (عقل و مجنون)، پارادوکس (مستِ عقل).

۱۸. گر بُدی خونِ مسلمان، کامِ او / کافرم گر بُردَمی من، نامِ او

  • معنی: اگر هدف و خواسته او ریختن خون مسلمانان بود، من کافر بودم اگر حتی نام او را بر زبان می‌آوردم (یعنی او قطعاً بر حق است).

  • آرایه‌های ادبی: اغراق (در بیان اطمینان از پاکی ولیّ خدا).

۱۹. می‌بلرزد عرش از مدحِ شَقی / بدگمان گردد ز مدحش، مُتَّقی

  • معنی: عرش خداوند از تعریف و تمجید انسان بدکار و شقی به لرزه در می‌آید و انسان پرهیزکار از شنیدن مدحِ ظالم دچار شک و بدگمانی می‌شود.

  • آرایه‌های ادبی: تشخیص (لرزیدن عرش)، تضاد (شقی و متقی).

۲۰. شاه بود و، شاهِ بس آگاه بود / خاص بود و، خاصهٔ اللّه بود

  • معنی: او پادشاه بود و پادشاهی بسیار آگاه و روشن‌بین بود؛ او بنده‌ای خاص و برگزیده خداوند بود.

  • آرایه‌های ادبی: تکرار (شاه، خاص)، جناس (خاص و خاصه).

۲۱. آن کسی را کِش چنین شاهی کُشد / سویِ بخت و بهترین جاهی کَشد

  • معنی: کسی که توسط چنین پادشاهی (ولیّ خدا) کشته شود (یا نفسش کشته شود)، به سوی بخت بلند و بهترین مقام معنوی هدایت می‌شود.

  • آرایه‌های ادبی: جناس (کُشد و کِشد).

۲۲. گر ندیدی سودِ او در قهرِ او / کَی شدی آن لطفِ مُطْلَق، قَهْرجُو

  • معنی: اگر خداوند (یا ولیّ خدا) خیر و سود آن بنده را در خشم و قهر خود نمی‌دید، هرگز آن وجودی که لطف محض است، رو به قهر و تندی نمی‌آورد.

  • آرایه‌های ادبی: تضاد (لطف و قهر)، پارادوکس (لطف مطلقِ قهرجو).

۲۳. بچّه می‌لرزد از آن نیشِ حَجام / مادر مُشْفِق در آن غم، شادْکام

  • معنی: کودک از ترس نیش حجامت‌گر (تیغ جراحی) می‌لرزد، اما مادر دلسوز از این درد خوشحال است (چون می‌داند باعث سلامتی فرزند می‌شود).

  • آرایه‌های ادبی: تمثیل (مقایسه درد موقت اصلاح نفس با حجامت)، تضاد (غم و شادکام).

۲۴. نیمْ جان بستاند و صد جان دهد / آنکه در وهمت نیاید، آن دهد

  • معنی: خداوند (یا ولیّ حق) یک جانِ ناقص و دنیوی را می‌گیرد و در عوض صد جانِ معنوی و ابدی می‌بخشد؛ چیزی به تو می‌دهد که حتی در تصورت نمی‌گنجد.

  • آرایه‌های ادبی: تضاد (بستاند و دهد)، اغراق (صد جان).

۲۵. تو قیاس از خویش می‌گیری ولیک / دُورِ دُور افتاده‌ای، بنگر تو نیک

  • معنی: تو کارهای مردان خدا را با خودت مقایسه می‌کنی (قیاس به نفس)، اما بدان که بسیار از حقیقت دور افتاده‌ای؛ پس با دقت نگاه کن.

  • آرایه‌های ادبی: کنایه (دور افتادن: گمراه شدن و فاصله گرفتن از حقیقت)، تکرار (دور).


مضامین و درون‌مایه‌های اصلی

درون‌مایه‌های کلیدی این ابیات عبارتند از:

  • تسلیم مطلق در برابر امر الهی: انسان باید در برابر دستور خداوند و اولیای او کاملاً تسلیم باشد، حتی اگر حکمت آن را درنیابد.

  • تفاوت ظاهر و باطن اعمال: تأکید بر اینکه برخی اعمال ممکن است در ظاهر شر باشند (مانند کشتن)، اما در باطن خیر محض و رحمت هستند (اشاره به داستان خضر و موسی).

  • نقد قیاس و عقل جزوی: مولانا انسان‌ها را از مقایسه کردن کار اولیای خدا با معیارهای عقل محدود خود برحذر می‌دارد.

  • ولایت و انسان کامل: جایگاه ولیّ خدا به عنوان کسی که «دستش دست خداست» و اختیار تصرف در جان و جهان را دارد.

  • رنج به عنوان لازمه کمال: تشبیه سختی‌ها به کوره آتش که ناخالصی‌ها را از وجود انسان پاک می‌کند.

  • فنا و بقا: مفهوم اینکه برای رسیدن به حیات ابدی و حقیقی، باید از حیات مادی و نفسانی گذشت (کشته شدن به دست دوست).

قسمت نظرات برای این شعر غیر فعال است.
هدیه دادن شعر «بیان آنکه کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد»

یکی از دوستان خود را برای خواندن این شعر زیبا دعوت کنید.

شما هنوز کسی را دنبال نکرده‌اید یا دنبال‌کننده‌ای ندارید.

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید