جلالالدین محمد...
مولانا
دنبال کننده 0
مثنوی معنو...
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مسدّس محذوف
قافیه: (حکیم/بیم - شاه/اله - حلق/خلق - جواب/صواب - و ...).
بحر و وزن عروضی:
بحر: رمل مسدّس محذوف
وزن عددی و پایه: (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)
تقطیع هجایی و بررسی دقیق وزن (نمونه بر روی بیت اول): بیت: کُشتنِ این مَرد بَر دستِ حکیم / نَیْ پیِ اُمّید بود و، نَیْ ز بیم
مصراع اول: کُش (بلند) - تَ (بلند - تبصره) - نِ (کوتاه) - این (بلند) | مَرد (بلند) - بَر (بلند) - دَس (بلند) - تِ (کوتاه) | حَ (کوتاه) - کیم (بلند).
توضیح فنی: در رکن اول مصراع نخست، مولانا از اختیار شاعری استفاده کرده و هجای کوتاه دوم در «فاعلاتن» را بلند آورده است (تسکین)، یا اینکه «کشتنِ» را با کشش خوانده است. اما وزن غالب و معیار همان فاعلاتن فاعلاتن فاعلن است.
مصراع دوم: نَی (بلند) - پِ (کوتاه) - یِ (کوتاه) - اُم (بلند) | مید (بلند) - بو (بلند) - دُ (کوتاه) - نَی (بلند) | زِ (کوتاه) - بیم (بلند).
علامتگذاری هجایی: – U – – | – U – – | – U –
۱. کُشتنِ این مَرد بَر دستِ حکیم / نَیْ پیِ اُمّید بود و، نَیْ ز بیم
معنی: کشته شدن آن مرد زرگر توسط طبیب الهی، نه به خاطر طمع و امیدِ پاداش بود و نه از روی ترس.
آرایههای ادبی: تضاد (امید و بیم).
۲. او نکُشتش از برایِ طبعِ شاه / تا نیامد امر و اِلهامِ اِله
معنی: طبیب آن مرد را برای خوشامد و میل پادشاه نکشت، بلکه صبر کرد تا دستور و الهام خداوند رسید.
آرایههای ادبی: مراعات نظیر (امر، الهام، اله)، اشتقاق (الهام و اله).
۳. آن پسر را کِش خَضِر ببرید حلق / سِرِّ آنرا در نیابد عامِ خَلق
معنی: راز آن ماجرایی که در آن حضرت خضر گلوی آن پسر را برید (اشاره به داستان خضر و موسی در قرآن)، برای مردم عادی قابل درک نیست.
آرایههای ادبی: تلمیح (به داستان خضر و موسی در سوره کهف)، جناس ناقص (خلق و حلق).
۴. آنکه از حق یابَد او وَحی و جواب / هرچه فرماید، بُوَد عینِ صواب
معنی: کسی که مستقیماً از خداوند وحی دریافت میکند، هر کاری که انجام دهد یا دستور دهد، عینِ درستی و حقیقت است (حتی اگر در ظاهر خطا به نظر برسد).
آرایههای ادبی: مراعات نظیر (حق، وحی، صواب).
۵. آنکه جان بخشد اگر بکْشد، رواست / نایب است و، دستِ او دستِ خداست
معنی: کسی که توانایی جان بخشیدن دارد (ولیّ خدا)، اگر جان کسی را هم بگیرد شایسته است؛ زیرا او جانشین خداست و دست او همان دست خداست.
آرایههای ادبی: تضاد (جان بخشد و بکشد)، تلمیح (به حدیث «یدالله» یا آیه «یدالله فوق ایدیهم»).
۶. همچو اسماعیل، پیشش سَر بنه / شاد و خندان پیشِ تیغش جان بده
معنی: مانند حضرت اسماعیل، در برابر فرمان ولیّ خدا تسلیم باش و با خوشحالی و رضایت در برابر شمشیر او جان فدا کن.
آرایههای ادبی: تلمیح (به داستان قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم)، تشبیه (همچو اسماعیل).
۷. تا بمانَد جانْت خندان تا اَبَد / همچو جانِ پاکِ احمد با اَحَد
معنی: تا روح تو جاودانه و شادمان باقی بماند، همانطور که جان پاک پیامبر اسلام (ص) با خداوند یگانه پیوند جاودانه دارد.
آرایههای ادبی: جناس (احمد و احد)، تلمیح (به معراج پیامبر و مقام قرب الهی).
۸. عاشقان، جامِ فَرَح آنگه کَشَند / که به دستِ خویش، خوبانْشان کُشند
معنی: عاشقان واقعی زمانی جام شادی را سر میکشند و به نهایت لذت میرسند که معشوقانِ زیبارویشان، آنها را با دست خود بکشند (فنا در معشوق).
آرایههای ادبی: استعاره (جام فرح)، تضاد (کشتن و فرح/شادی).
۹. شاه، آن خون از پیِ شهوت نکرد / تو رها کن بدگُمانی و نَبَرد
معنی: پادشاه (یا طبیب) آن خون را از روی هوای نفس نریخت؛ پس تو بدگمانی و ستیزهجویی با اولیای خدا را رها کن.
آرایههای ادبی: ---
۱۰. تو گُمان بُردی که کرد آلودگی / در صَفا، غِش کَی هِلَد پالودگی؟
معنی: تو تصور کردی که او مرتکب گناه و آلودگی شد، اما بدان که در مقامِ خلوص و پاکی، پاکیِ محض اجازه باقی ماندنِ هیچ ناخالصی و غشی را نمیدهد.
آرایههای ادبی: تضاد (آلودگی و پالودگی)، استعاره (غش و صفا که اصطلاحات زرگری و کیمیاگری است).
۱۱. بهرِ آن است این ریاضت وین جَفا / تا بر آرَد کوره از نقره، جُفا
معنی: دلیل این سختیها و رنجها این است که کوره آتش (امتحانات الهی)، ناخالصیها را از نقره (جان انسان) جدا کند.
آرایههای ادبی: استعاره (کوره برای امتحانات، نقره برای جان پاک، جُفا/ناخالصی برای تعلقات)، مراعات نظیر (کوره، نقره، جفا).
۱۲. بهرِ آن است امتحانِ نیک و بَد / تا بجوشد، بَر سَر آرَد زر، زَبَد
معنی: آزمایشهای خیر و شر برای این است که طلا (وجود انسان) در بوته آزمایش بجوشد و کفها و ناخالصیها (زَبَد) را به روی سطح بیاورد تا جدا شوند.
آرایههای ادبی: استعاره (زر برای وجود اصیل، زبد برای ناخالصی)، تضاد (نیک و بد).
۱۳. گر نبودی کارش اِلهامِ اِله / او سگی بودی دراننده، نه شاه
معنی: اگر کار او بر اساس الهام خداوند نبود، او نه یک شاهِ عادل، بلکه مانند سگی درنده و وحشی بود.
آرایههای ادبی: تشبیه (سگ دراننده)، تضاد (سگ و شاه).
۱۴. پاک بود از شهوت و حرص و هوا / نیک کرد او، لیک نیکِ بَدنما
معنی: او از هرگونه شهوت و حرص و هوای نفس پاک بود؛ او کار نیکی انجام داد، اما کاری که در ظاهر بد به نظر میرسید.
آرایههای ادبی: پارادوکس یا متناقضنما (نیکِ بد نما)، مراعات نظیر (شهوت، حرص، هوا).
۱۵. گر خَضِر در بحر، کشتی را شکست / صد دُرُستی در شکستِ خِضرْ هست
معنی: اگر حضرت خضر کشتی را در دریا سوراخ کرد و شکست، در آن شکستن صد نوع مصلحت و سلامت نهفته بود.
آرایههای ادبی: تلمیح (داستان خضر)، تضاد (شکست و درستی)، جناس تام (شکست اول به معنی فعل شکستن، شکست دوم به معنی اسمِ شکستگی).
۱۶. وَهْم موسی با همه نور و هنر / شد از آن مَحْجوبْ، تو بی پَر، مَپَر
معنی: حتی فهم و ادراک حضرت موسی با تمام مقام نبوت و دانشش، از درکِ رازِ کار خضر باز ماند؛ پس تو که بال و پری نداری (ظرفیت معنوی نداری) سعی نکن بدون راهنما پرواز کنی.
آرایههای ادبی: کنایه (بی پر مپر: بدون آگاهی و راهنما وارد نشو)، تلمیح (داستان موسی).
۱۷. آن گُل سُرخ است تو خونش مخوان / مستِ عقل است او، تو مجنونش مخوان
معنی: آن عمل (کشتن) مانند گل سرخ زیبا و پر از حکمت است، آن را خونریزی ندان؛ او (ولیّ خدا) مست از عقل الهی است، او را دیوانه نپندار.
آرایههای ادبی: استعاره (گل سرخ از عملِ ولیّ خدا)، تضاد (عقل و مجنون)، پارادوکس (مستِ عقل).
۱۸. گر بُدی خونِ مسلمان، کامِ او / کافرم گر بُردَمی من، نامِ او
معنی: اگر هدف و خواسته او ریختن خون مسلمانان بود، من کافر بودم اگر حتی نام او را بر زبان میآوردم (یعنی او قطعاً بر حق است).
آرایههای ادبی: اغراق (در بیان اطمینان از پاکی ولیّ خدا).
۱۹. میبلرزد عرش از مدحِ شَقی / بدگمان گردد ز مدحش، مُتَّقی
معنی: عرش خداوند از تعریف و تمجید انسان بدکار و شقی به لرزه در میآید و انسان پرهیزکار از شنیدن مدحِ ظالم دچار شک و بدگمانی میشود.
آرایههای ادبی: تشخیص (لرزیدن عرش)، تضاد (شقی و متقی).
۲۰. شاه بود و، شاهِ بس آگاه بود / خاص بود و، خاصهٔ اللّه بود
معنی: او پادشاه بود و پادشاهی بسیار آگاه و روشنبین بود؛ او بندهای خاص و برگزیده خداوند بود.
آرایههای ادبی: تکرار (شاه، خاص)، جناس (خاص و خاصه).
۲۱. آن کسی را کِش چنین شاهی کُشد / سویِ بخت و بهترین جاهی کَشد
معنی: کسی که توسط چنین پادشاهی (ولیّ خدا) کشته شود (یا نفسش کشته شود)، به سوی بخت بلند و بهترین مقام معنوی هدایت میشود.
آرایههای ادبی: جناس (کُشد و کِشد).
۲۲. گر ندیدی سودِ او در قهرِ او / کَی شدی آن لطفِ مُطْلَق، قَهْرجُو
معنی: اگر خداوند (یا ولیّ خدا) خیر و سود آن بنده را در خشم و قهر خود نمیدید، هرگز آن وجودی که لطف محض است، رو به قهر و تندی نمیآورد.
آرایههای ادبی: تضاد (لطف و قهر)، پارادوکس (لطف مطلقِ قهرجو).
۲۳. بچّه میلرزد از آن نیشِ حَجام / مادر مُشْفِق در آن غم، شادْکام
معنی: کودک از ترس نیش حجامتگر (تیغ جراحی) میلرزد، اما مادر دلسوز از این درد خوشحال است (چون میداند باعث سلامتی فرزند میشود).
آرایههای ادبی: تمثیل (مقایسه درد موقت اصلاح نفس با حجامت)، تضاد (غم و شادکام).
۲۴. نیمْ جان بستاند و صد جان دهد / آنکه در وهمت نیاید، آن دهد
معنی: خداوند (یا ولیّ حق) یک جانِ ناقص و دنیوی را میگیرد و در عوض صد جانِ معنوی و ابدی میبخشد؛ چیزی به تو میدهد که حتی در تصورت نمیگنجد.
آرایههای ادبی: تضاد (بستاند و دهد)، اغراق (صد جان).
۲۵. تو قیاس از خویش میگیری ولیک / دُورِ دُور افتادهای، بنگر تو نیک
معنی: تو کارهای مردان خدا را با خودت مقایسه میکنی (قیاس به نفس)، اما بدان که بسیار از حقیقت دور افتادهای؛ پس با دقت نگاه کن.
آرایههای ادبی: کنایه (دور افتادن: گمراه شدن و فاصله گرفتن از حقیقت)، تکرار (دور).
درونمایههای کلیدی این ابیات عبارتند از:
تسلیم مطلق در برابر امر الهی: انسان باید در برابر دستور خداوند و اولیای او کاملاً تسلیم باشد، حتی اگر حکمت آن را درنیابد.
تفاوت ظاهر و باطن اعمال: تأکید بر اینکه برخی اعمال ممکن است در ظاهر شر باشند (مانند کشتن)، اما در باطن خیر محض و رحمت هستند (اشاره به داستان خضر و موسی).
نقد قیاس و عقل جزوی: مولانا انسانها را از مقایسه کردن کار اولیای خدا با معیارهای عقل محدود خود برحذر میدارد.
ولایت و انسان کامل: جایگاه ولیّ خدا به عنوان کسی که «دستش دست خداست» و اختیار تصرف در جان و جهان را دارد.
رنج به عنوان لازمه کمال: تشبیه سختیها به کوره آتش که ناخالصیها را از وجود انسان پاک میکند.
فنا و بقا: مفهوم اینکه برای رسیدن به حیات ابدی و حقیقی، باید از حیات مادی و نفسانی گذشت (کشته شدن به دست دوست).