خلوَتْ طلبیدنِ آن ولی از پادشاه با کنیزک، جهتِ دریافتنِ رنجِ کنیزک
جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد...

جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا

دنبال کننده 0

صفحه شخصی

خلوَتْ طلبیدنِ آن ولی از پادشاه با کنیزک، جهتِ دریافتنِ رنجِ کنیزک

1
گفت: ای شَه! خلوتی کن خانه رادور کن هم خویش و هم بیگانه را
2
کس ندارد گوش در دِهلیزهاتا بپرسم زین کنیزک چیزها
3
خانه خالی مانْد و یک دَیّار، نَیْجز طبیب و جز همان بیمار، نَیْ
4
نرم‌ْنرمک گفت: شهرِ تو کجاست؟که عِلاجِ اهلِ هر شهری، جُداست
5
و اندر آن شهر از قرابت کیستت؟خویشی و پیوستگی با چیستت؟
6
دست بر نبضش نهاد و یَک‌ به یَکباز می‌پُرسید از جَوْرِ فَلَک
7
چون کسی را خار، در پایش جَهَدپایِ خود را بر سَرِ زانو نهد
8
وز سَرِ سوزن همی جوید سَرَشور نیابد، می‌کُند با لب تَرَش
9
خار، در پا شد چنین دشوارْیابخار، در دل چون بُوَد؟ وا دِه جواب
10
خارِ در دل گر بدیدی هر خَسی؟دستْ، کَی بودی غمان را بر کسی؟
11
کس به زیر دُمِِّ خر خاری نهدخر نداند دفع آن، برمی‌جهد
12
برجَهَد، و آن خار، محکمتر زندعاقلی باید که خاری برکَنَد
13
خر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و دردجُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد
14
آن حکیمِ خارچینْ استاد بوددست می‌زد جابجا می‌آزمود
15
زآن کنیزک بر طریقِ داستانباز می‌پُرسید حالِ دوستان
16
با حکیمْ او قصّه‌ها می‌گفت فاشاز مُقام و خواجگان و شهر و تاش
17
سویِ قصّه گفتنش می‌داشت گوشسویِ نبض و جَستنش می‌داشت هوش
18
تا که نبض از نام کی گردد جِهاناو بُوَد مقصودِ جانش در جَهان
19
دوستانِ و شهرِ او را برشمردبعد از آن شهری دگر را نام بُرد
20
گفت: چون بیرون شدی از شهرِ خویش؟در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
21
نام شهری گفت و زآن هم درگذشترنگ روُ و نبض او دیگر نگشت
22
خواجگان و شهرها را یک‌ به یکباز گفت از جای و از نان و نمک
23
شهر شهر و خانه خانه قصّه کردنَیْ رَگش جُنبید و نَیْ رخ گشت زرد
24
نبضِ او بر حالِ خود بُد بی‌گزندتا بپرسید از سمرقندِ چو قَند
25
نَبضْ، جَست و رویْ سرخ و زرد شدکز سمرقندیِّ زرگر فرد شد
26
چون ز رنجور، آن حکیم این راز یافتاصلِ آن درد و بلا را باز یافت
27
گفت کوی او کدام است در گُذَراو سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر
28
گفت: دانستم که رنجت چیست، زوددر خَلاصت سِحرها خواهم نمود
29
شاد باش و فارِغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران، با چمن
30
من غم تو می‌خَورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدر
31
هان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جُستجو
32
گوْرخانه راز تو چون دل شودآن مُرادت زودتر حاصل شود
33
گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفتزود گردد با مُرادِ خویش جفت
34
دانه‌‌ها چون اندر زمین پنهان شودسِرِِّ آن سَرسبزی بُستان شود
35
زَرّ و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیرِ کان؟
36
وعده‌ها و لطف‌های آن حکیمکرد آن رنجور را ایمن ز بیم
37
وعده‌ها باشد حقیقی، دلپذیروعده‌ها باشد مجازی، تاسه‌گیر
38
وعدهٔ اهلِ کرم، نقدِ روانوعدهٔ نااهل شد، رنجِ روان
AvA-17
مثنوی
عارفانه

مثنوی معنو...

مثنوی معنوی - دفتر اول
0
0
0
3 روز پیش
6
+
+
+
بر مبنای نسخه مُصَحَّحِ نیکلسون

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر: رمل مسدّس محذوف

  • قافیه:

    • (خانه / بیگانه)

    • (دهلیزها / چیزها)

    • (کجاست / جداست)

    • (فلک / یک‌به‌یک)

    • (دشوار یاب / جواب)

    • ... و سایر ابیات که از همین قاعده پیروی می‌کنند.

  • ردیف: در برخی ابیات ردیف وجود دارد (مانند «را» در بیت اول یا «نی» در بیت سوم) اما در اکثر ابیات قافیه‌ها بدون ردیف و به صورت مستقیم آمده‌اند.

  • بحر و وزن عروضی:

    • این شعر در بحر معروف مثنوی معنوی یعنی «رمل مسدّس محذوف» سروده شده است.

    • وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

  • تقطیع هجایی (نمونه برای بیت: دست بر نبضش نهاد و یک به یک): برای اطمینان از وزن، بیت «دست بر نبضش نهاد و یک به یک» را تقطیع می‌کنیم:

    • متن: دَس تُ بَر نَب / ضَش نَ ها دو / یَک بِ یَک

    • هجاها: بلند، کوتاه، بلند، بلند / بلند، کوتاه، بلند، بلند / بلند، کوتاه، بلند

    • علائم: (– U – –) / (– U – –) / (– U –)

    • ارکان: فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلن

    • نتیجه: وزن کاملاً سالم و منطبق بر بحر رمل مسدّس محذوف است.


تحلیل معنایی و مفهومی بیت به بیت

۱. گفت: ای شَه! خلوتی کن خانه را / دور کن هم خویش و هم بیگانه را

  • معنی: طبیب به پادشاه گفت: خانه را کاملاً خلوت کن و تمام اطرافیان، چه خویشاوندان و چه افراد غریبه را بیرون بفرست.

  • آرایه‌ها: تضاد (خویش و بیگانه)، کنایه (خلوت کردن خانه: بیرون کردن همه)، مراعات نظیر (شه، خانه، خویش، بیگانه).

۲. کس ندارد گوش در دِهلیزها / تا بپرسم زین کنیزک چیزها

  • معنی: مراقب باش کسی در راهروها و پشت درها فال‌گوش نایستد تا من بتوانم آزادانه و محرمانه از این کنیز سؤالاتی بپرسم.

  • آرایه‌ها: کنایه (گوش داشتن: استراق سمع کردن، دزدکی شنیدن)، تناسب (گوش، پرسیدن).

۳. خانه خالی مانْد و یک دَیّار، نَیْ / جز طبیب و جز همان بیمار، نَیْ

  • معنی: خانه کاملاً خالی شد و هیچ‌کس (هیچ جنبنده‌ای) در آن نماند؛ جز طبیب و کنیزک بیمار، کسی آنجا نبود.

  • آرایه‌ها: تکرار (نی)، تضاد (طبیب و بیمار).

۴. نرم‌ْنرمک گفت: شهرِ تو کجاست؟ / که عِلاجِ اهلِ هر شهری، جُداست

  • معنی: طبیب با ملایمت و آرامی از کنیز پرسید: اهل کدام شهر هستی؟ زیرا روش درمان مردم هر شهر (با توجه به اقلیم و طبعشان) متفاوت است.

  • آرایه‌ها: تکرار (شهر)، جناس ناقص (کجاست، جداست).

۵. و اندر آن شهر از قرابت کیستت؟ / خویشی و پیوستگی با چیستت؟

  • معنی: در آن شهر چه کسانی از نزدیکان تو هستند؟ و با چه کسانی یا چه چیزهایی دلبستگی و ارتباط داشته‌ای؟

  • آرایه‌ها: سجع (کیستت، چیستت)، مراعات نظیر (قرابت، خویشی، پیوستگی).

۶. دست بر نبضش نهاد و یَک‌ به یَک / باز می‌پُرسید از جَوْرِ فَلَک

  • معنی: طبیب دستش را روی نبض کنیز گذاشت و یکی‌یکی درباره رنج‌ها و سختی‌هایی که از روزگار کشیده بود، سؤال می‌کرد.

  • آرایه‌ها: کنایه (جور فلک: سختی‌های روزگار و سرنوشت)، تناسب (دست، نبض، طبیب).

۷. چون کسی را خار، در پایش جَهَد / پایِ خود را بر سَرِ زانو نهد

  • معنی: (تمثیل) وقتی خاری در پای کسی فرو می‌رود، او پایش را روی زانوی دیگرش می‌گذارد تا خار را پیدا کند.

  • آرایه‌ها: تمثیل (تشبیه وضعیت بیمار روحی به کسی که خار در پا دارد)، مراعات نظیر (پا، زانو، خار).

۸. وز سَرِ سوزن همی جوید سَرَش / ور نیابد، می‌کُند با لب تَرَش

  • معنی: و با نوک سوزن به دنبال سرِ خار می‌گردد و اگر نتواند آن را پیدا کند، با آب دهان آن محل را تر می‌کند (تا پوست نرم شود و خار نمایان گردد).

  • آرایه‌ها: مراعات نظیر (سوزن، سر، لب)، کنایه (با لب تر کردن: دقت و تلاش برای یافتن).

۹. خار، در پا شد چنین دشوارْیاب / خار، در دل چون بُوَد؟ وا دِه جواب

  • معنی: وقتی پیدا کردن خاری که در پا (جسم) فرو رفته این‌قدر سخت است، تصور کن پیدا کردن خاری (غمی) که در دل فرو رفته چقدر دشوار خواهد بود؟ پاسخ بده.

  • آرایه‌ها: استعاره (خار در دل: غم و عشق پنهان)، استفهام انکاری (برای تأکید بر سختی کار)، تکرار (خار).

۱۰. خارِ در دل گر بدیدی هر خَسی؟ / دستْ، کَی بودی غمان را بر کسی؟

  • معنی: اگر هر فرد فرومایه و معمولی می‌توانست درد و غم نهان (خار دل) را تشخیص دهد، دیگر غم‌ها و دردها بر کسی مسلط نمی‌شدند (و همه درمان می‌شدند).

  • آرایه‌ها: جناس (خسی، کسی)، استعاره (خار: غم)، تشخیص (دستِ غمان).

۱۱. کس به زیر دُمِِّ خر خاری نهد / خر نداند دفع آن، برمی‌جهد

  • معنی: (ادامه تمثیل) اگر کسی زیر دم الاغی خاری بگذارد، حیوان چون راه بیرون آوردن آن را نمی‌داند، فقط جفتک می‌اندازد و بالا و پایین می‌پرد.

  • آرایه‌ها: تمثیل، مراعات نظیر (خر، دم، خار، جهیدن).

۱۲. برجَهَد، و آن خار، محکمتر زند / عاقلی باید که خاری برکَنَد

  • معنی: حیوان با جهیدن باعث می‌شود خار محکم‌تر در بدنش فرو رود؛ برای بیرون آوردن خار، نیاز به یک انسان عاقل است.

  • آرایه‌ها: تضاد (خر و عاقل)، تکرار (خار).

۱۳. خر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و درد / جُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد

  • معنی: آن حیوان برای خلاص شدن از درد خار، لگد می‌پراند ولی با این کار بدنش را در صد جای دیگر هم زخمی می‌کرد.

  • آرایه‌ها: اغراق (صد جا زخم کرد)، کنایه (جفته انداختن: تلاش بیهوده و مخرب).

۱۴. آن حکیمِ خارچینْ استاد بود / دست می‌زد جابجا می‌آزمود

  • معنی: اما آن پزشک (طبیب الهی) در بیرون آوردن خار (تشخیص دردهای روحی) مهارت داشت و با دست زدن و معاینه دقیق، مشکل را بررسی می‌کرد.

  • آرایه‌ها: استعاره مکنیه (خارچین: درمانگر روح)، تناسب (حکیم، دست، آزمودن).

۱۵. زآن کنیزک بر طریقِ داستان / باز می‌پُرسید حالِ دوستان

  • معنی: طبیب در قالب قصه و گفتگوی معمولی، از کنیزک درباره دوستان و آشنایانش سؤال می‌کرد.

  • آرایه‌ها: -

۱۶. با حکیمْ او قصّه‌ها می‌گفت فاش / از مُقام و خواجگان و شهر و تاش

  • معنی: کنیزک هم بی‌پرده برای طبیب داستان‌هایی از محل زندگی، اربابان قبلی، شهرها و همشهریانش تعریف می‌کرد.

  • آرایه‌ها: تناسب (مقام، خواجگان، شهر).

۱۷. سویِ قصّه گفتنش می‌داشت گوش / سویِ نبض و جَستنش می‌داشت هوش

  • معنی: طبیب در ظاهر به قصه‌های او گوش می‌داد، اما تمام حواس و تمرکزش روی نبض کنیز و تغییرات ضربان قلب او بود.

  • آرایه‌ها: تضاد (گوش و هوش: گوش کنایه از شنیدن ظاهری، هوش کنایه از دقت باطنی)، جناس (گوش، هوش).

۱۸. تا که نبض از نام کی گردد جِهان / او بُوَد مقصودِ جانش در جَهان

  • معنی: تا ببیند با شنیدن نام چه کسی نبض کنیز تند می‌زند (می‌جهد)؛ زیرا همان شخص، معشوق و گمگشته جان او در این دنیاست.

  • آرایه‌ها: جناس (جهان به معنی جهنده / جهان به معنی دنیا)، تکرار (جهان).

۱۹. دوستانِ و شهرِ او را برشمرد / بعد از آن شهری دگر را نام بُرد

  • معنی: طبیب شهرها و دوستانش را نام برد و سپس به سراغ نام بردن از شهری دیگر رفت.

۲۰. گفت: چون بیرون شدی از شهرِ خویش؟ / در کدامین شهر بودستی تو بیش؟

  • معنی: پرسید: وقتی از شهر خودت خارج شدی، در کدام شهر بیشتر اقامت داشتی؟

۲۱. نام شهری گفت و زآن هم درگذشت / رنگ روُ و نبض او دیگر نگشت

  • معنی: کنیز نام شهری را گفت و طبیب از آن هم عبور کرد؛ اما نه رنگ چهره کنیز تغییر کرد و نه نبضش دگرگون شد.

  • آرایه‌ها: کنایه (رنگ و رو گشتن: تغییر حالت ناشی از هیجان یا ترس).

۲۲. خواجگان و شهرها را یک‌ به یک / باز گفت از جای و از نان و نمک

  • معنی: کنیز یکی‌یکی درباره اربابان قبلی، شهرها، مکان‌ها و سفره‌هایی که در آن‌ها نشسته بود صحبت کرد.

  • آرایه‌ها: کنایه (نان و نمک: معاشرت و زندگی مشترک).

۲۳. شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد / نَیْ رَگش جُنبید و نَیْ رخ گشت زرد

  • معنی: او درباره شهرها و خانه‌های مختلف قصه گفت، اما نه رگش (نبضش) تکان خورد و نه صورتش زرد شد (هیچ واکنشی نشان نداد).

  • آرایه‌ها: تکرار (شهر شهر، خانه خانه)، کنایه (رگ جنبیدن و رخ زرد شدن: نشانه عاشقی و هیجان).

۲۴. نبضِ او بر حالِ خود بُد بی‌گزند / تا بپرسید از سمرقندِ چو قَند

  • معنی: نبض او آرام و بدون تغییر بود تا اینکه طبیب از شهر «سمرقند» که مانند قند شیرین و دوست‌داشتنی است، پرسید.

  • آرایه‌ها: تشبیه (سمرقند چو قند)، جناس (سمرقند، قند - قند بخش دوم سمرقند است).

۲۵. نَبضْ، جَست و رویْ سرخ و زرد شد / کز سمرقندیِّ زرگر فرد شد

  • معنی: ناگهان نبض کنیز تند شد و رنگ چهره‌اش پرید و سرخ و زرد شد؛ زیرا یاد آن زرگر سمرقندی او را از دیگران جدا کرد (یا دلش متوجه او شد).

  • آرایه‌ها: تضاد (سرخ و زرد)، کنایه (فرد شد: خاص شد، یا جدا افتادن از دیگران و متمرکز شدن بر یکی).

۲۶. چون ز رنجور، آن حکیم این راز یافت / اصلِ آن درد و بلا را باز یافت

  • معنی: وقتی پزشک دانا این راز را از بیمار کشف کرد، ریشه اصلی بیماری و درد او را پیدا کرد.

  • آرایه‌ها: تناسب (رنجور، حکیم، درد).

۲۷. گفت کوی او کدام است در گُذَر / او سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر

  • معنی: طبیب پرسید: خانه او در کدام محله و گذر است؟ کنیز گفت: محله سر پل و کوی «غاتفر».

  • آرایه‌ها: اعلام (غاتفر: محله‌ای در سمرقند).

۲۸. گفت: دانستم که رنجت چیست، زود / در خَلاصت سِحرها خواهم نمود

  • معنی: طبیب گفت: فهمیدم درد تو (عشق) چیست؛ به زودی برای نجات تو کارهای شگفت‌انگیزی (مانند جادو) انجام خواهم داد.

  • آرایه‌ها: استعاره (سحر: تدبیرهای هوشمندانه و عجیب).

۲۹. شاد باش و فارِغ و ایمن که من / آن کنم با تو که باران، با چمن

  • معنی: خوشحال و آسوده‌خاطر باش، زیرا من کاری با تو خواهم کرد (چنان طراوت و زندگی به تو می‌بخشم) که باران با چمنزار می‌کند.

  • آرایه‌ها: تشبیه (رفتار طبیب با بیمار به تأثیر باران بر چمن)، تناسب (باران، چمن).

۳۰. من غم تو می‌خَورم تو غم مَخَور / بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر

  • معنی: من بار غم تو را به دوش می‌کشم، تو دیگر غصه نخور؛ من از صد پدر برای تو دلسوزتر و مهربان‌تر هستم.

  • آرایه‌ها: کنایه (غم خوردن: دلسوزی و تحمل رنج)، اغراق (از صد پدر مشفق‌تر)، تکرار (غم).

۳۱. هان و هان این راز را با کس مگو / گرچه از تو، شَه کند بس جُستجو

  • معنی: آگاه باش و مراقب باش که این راز را به هیچ‌کس نگویی، حتی اگر پادشاه از تو بسیار پرس‌وجو کند.

  • آرایه‌ها: تکرار (هان و هان برای تأکید).

۳۲. گوْرخانه راز تو چون دل شود / آن مُرادت زودتر حاصل شود

  • معنی: اگر دل تو مانند گوری رازت را در خود نگه دارد و پنهان کند، آرزوی تو زودتر برآورده خواهد شد.

  • آرایه‌ها: تشبیه (دل به گورخانه)، اسلوب معادله (ارتباط پنهان‌کاری با موفقیت).

۳۳. گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفت / زود گردد با مُرادِ خویش جفت

  • معنی: پیامبر (ص) فرموده‌اند: هر کس رازش را پنهان نگه دارد، به زودی به آرزوی خود می‌رسد (اشاره به حدیث: اِسْتَعِینُوا عَلَی قَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ بِالْکِتْمَانِ).

  • آرایه‌ها: تلمیح (به حدیث نبوی)، کنایه (جفت شدن با مراد: رسیدن به آرزو).

۳۴. دانه‌‌ها چون اندر زمین پنهان شود / سِرِِّ آن سَرسبزی بُستان شود

  • معنی: وقتی دانه‌ها در دل خاک پنهان می‌شوند، همین پنهان شدن راز سرسبزی و شکوفایی باغ می‌شود.

  • آرایه‌ها: تمثیل/اسلوب معادله (رابطه پنهان شدن و رشد)، جناس (سر، سرسبزی - البته سرسبزی مرکب است).

۳۵. زَرّ و نقره گر نبودندی نهان / پرورش کی یافتندی زیرِ کان؟

  • معنی: اگر طلا و نقره در دل سنگ و خاک پنهان نبودند، چگونه می‌توانستند در معدن پرورش یابند و خالص شوند؟

  • آرایه‌ها: تمثیل، استفهام انکاری.

۳۶. وعده‌ها و لطف‌های آن حکیم / کرد آن رنجور را ایمن ز بیم

  • معنی: قول‌ها و مهربانی‌های آن پزشک دانا، کنیز بیمار را از ترس و نگرانی رها کرد.

  • آرایه‌ها: تضاد (ایمن، بیم).

۳۷. وعده‌ها باشد حقیقی، دلپذیر / وعده‌ها باشد مجازی، تاسه‌گیر

  • معنی: وعده‌ها دو نوع‌اند: وعده‌های حقیقی که از جانب اولیای خداست و دلنشین است، و وعده‌های دروغین و مجازی که باعث غم و اندوه می‌شود.

  • آرایه‌ها: تضاد (حقیقی و مجازی - دلپذیر و تاسه‌گیر)، موازنه.

۳۸. وعدهٔ اهلِ کرم، نقدِ روان / وعدهٔ نااهل شد، رنجِ روان

  • معنی: وعده‌ی انسان‌های بزرگوار مانند سکه طلای رایج، نقد و باارزش است (حتماً عملی می‌شود)، اما وعده انسان‌های فرومایه، تنها باعث رنج روح و روان می‌شود.

  • آرایه‌ها: تشبیه (وعده به نقد روان)، جناس تام (روان به معنی جاری/رایج - روان به معنی روح)، تضاد (اهل کرم و نااهل).


مضامین و درون‌مایه‌های اصلی

  1. پیر و مرشد (طبیب الهی): نقش حیاتی راهنما و طبیب روحانی که دردهای پنهان را می‌شناسد و درمان می‌کند.

  2. رابطه تن و روان: تأثیر مستقیم حالات روحی (عشق) بر علائم جسمانی (نبض و رنگ چهره)؛ نوعی روان‌کاوی کهن.

  3. فضیلت رازداری (کتمان سرّ): تأکید بر اینکه پنهان داشتن راز و خواسته، موجب تسریع در رسیدن به مقصود و کمال می‌شود (قانون دانه و خاک).

  4. عشق و درد اشتیاق: عشق به عنوان بیماری (در ظاهر) که نشانه‌هایش با دارو درمان نمی‌شود، بلکه باید ریشه (معشوق) را یافت.

  5. تفاوت وعده صادق و کاذب: تأثیر کلامِ انسان کامل (حکیم) در آرامش بخشی به روح، در مقابل وعده‌های پوچ دنیوی.

قسمت نظرات برای این شعر غیر فعال است.
هدیه دادن شعر «خلوَتْ طلبیدنِ آن ولی از پادشاه با کنیزک، جهتِ دریافتنِ رنجِ کنیزک»

یکی از دوستان خود را برای خواندن این شعر زیبا دعوت کنید.

شما هنوز کسی را دنبال نکرده‌اید یا دنبال‌کننده‌ای ندارید.

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید