معنی سیاه‌پوش

سیاه‌پوش

0 بازدید
(نف مرکب، اِ مرکب) آنکه جامهٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی. حبشی : فلک از طالع خروشانش خوانده شاه سیاه پوشانش.نظامی. || سیاه رنگ : تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه. خاقانی. || شب گرد. عسس. میربازار. میرشب. (برهان) (از آنندراج). شرطة. (مهذب الاسماء) (تفلیسی). || چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند. (برهان) (از آنندراج): و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۲). || سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت. (برهان) (آنندراج). || شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند. (برهان).
(اِخ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل. دارای ۲۸۱ تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانهٔ سیاهپوش. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید