[ رَ ] (ع مص) مکیدن آب را: رشف الماء رشفاً. و منه المثل: الرشف انقع؛ یعنی مکیدن آب اندک اندک تسکین دهنده تر است مر تشنگی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مکیدن آب. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مکیدن. (غیاث اللغات از منتخب اللغات) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغهٔ زوزنی). || تمام آب نوشیدن و خالی گذاشتن آوند را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نوشیدن آب از ظرف بطوری که چیزی در ته نماند. (از اقرب الموارد). || بوسه دادن. (مصادر اللغهٔ زوزنی).
[ رَ ] (ع اِ) رَشَف. آب اندک که در ته حوض بماند. (از اقرب الموارد). و رجوع به رَشَف شود. || در اصطلاح اهل جفر عبارتست از استخراج اسماء از زمام، چنانچه در پاره ای از رسایل جفر آمده، و در برخی از رسایل گوید: اطلاع از مغیبات را در اصطلاح اهل جفر رشف گویند که در مقابل کشف است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
[ رَ شَ ] (ع مص) رَشْف. مصدر بمعنی رَشْف. (از المنجد) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رشف شود.
[ رَ شَ ] (ع اِ) رشف. آب اندک که در ته حوض باقی ماند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب اندک که در ته حوض باقی ماند، و هو وجه الماء الذی ترشفه الابل بأفواهها. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد).