جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد...

جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا

دنبال کننده 0

صفحه شخصی

غزل ۱ - اِی رَستخیزِ ناگهان وی رحمتِ بی‌مُنتها

1
اِی رَستخیزِ ناگهان وی رحمتِ بی‌مُنتهااِی آتشی اَفروخته، در بیشهٔ اَندیشه‌ها
2
امروز خَندان آمدی، مِفتاحِ زندان آمدیبر مُستمندان آمدی، چون بَخشش و فَضلِ خدا
3
خورشید را حاجِب تویی، اومید را واجِب توییمطلب تویی طالب تویی، هم مُنتها هم مُبتدا
4
در سینه‌ها برخاسته، اندیشه را آراستههَم خویش حاجَت خواسته، هَم خویشتن کَرده رَوا
5
اِی روح‌بخشِ بی‌بَدَل، وِی لَذّتِ علم و عملباقی بهانه‌ست و دَغَل، کاین علّت آمد وان دَوا
6
ما زان دَغَل کَژبین شده، با بی‌گُنه در کین شدهگَه مَستِ حورَالعین شده، گَه مستِ نان و شوربا
7
این سُکر بین هِل عَقل را، وین نُقل بین هِل نَقل راکَز بهرِ نان و بَقل را، چندین نشاید ماجرا
8
تَدبیرِ صَد رَنگ اَفکنی، بَر روم و بَر زَنگ اَفکنیوَ اندر میان جَنگ اَفکنی، «فی اِصطِناعٍ لا یُری»
9
می‌مال پنهان گوشِ جان، می‌نِه بَهانه بَر کَسانجان «رَبِّ خَلِّصنی» زَنان، والله که لاغست ای کیا
10
خامُش که بَس مُستَعجِلَم، رَفتم سویِ پایِ عَلَمکاغذ بِنِه بِشکن قَلَم، ساقی دَرآمد الصَلا
AvA-5
غزل
عارفانه

دیوان شمس...

دیوان شمس - غزلیات
0
0
0
5 روز پیش
5
+
+
+

وزن: مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن

بحر: رَجَز مُثَمَّن سالم

  • قافیه: منتها، اندیشه‌ها، خدا، مبتدا، روا، دوا، شوربا، ماجرا، لا یری، کیا، الصلا.

    • (نکته: حرف اصلی قافیه «الف» است و کلمات بر اساس صدای پایانی «آ» هم‌قافیه شده‌اند).

  • ردیف: ندارد (این غزل فاقد ردیف است).


تحلیل معنایی و مفهومی بیت به بیت

بیت ۱: اِی رَستخیزِ ناگهان وی رحمتِ بی‌مُنتها / اِی آتشی اَفروخته، در بیشهٔ اَندیشه‌ها معنی: ای معشوقی که مانند قیامت ناگهانی هستی و ای رحمتی که پایان ندارد؛ تو مانند آتشی هستی که در جنگل افکار و عقل‌گرایی ما افتاده‌ای (و همه تدابیر عقلی را سوزانده‌ای). آرایه‌های ادبی:

  • تشبیه: (تشبیه معشوق به رستخیز، رحمت و آتش)

  • اضافه تشبیهی: بیشهٔ اندیشه‌ها (اندیشه به بیشه یا جنگل تشبیه شده است)

  • استعاره: آتش (استعاره از عشق یا تجلی الهی)

  • تناسب (مراعات نظیر): آتش، افروخته، بیشه

بیت ۲: امروز خَندان آمدی، مِفتاحِ زندان آمدی / بر مُستمندان آمدی، چون بَخشش و فَضلِ خدا معنی: امروز با چهره‌ای گشاده و شاداب آمدی، تو مانند کلیدی برای باز کردن قفل زندانِ (دنیا یا نفس) هستی. تو بر نیازمندان و عاشقان نازل شدی، درست مانند لطف و کرم خداوند. آرایه‌های ادبی:

  • تشبیه: (معشوق به مفتاح زندان و بخشش خدا تشبیه شده است)

  • تضاد: خندان (نشانه شادی) و زندان (نشانه غم و حبس)

  • تناسب: مفتاح، زندان

بیت ۳: خورشید را حاجِب تویی، اومید را واجِب تویی / مطلب تویی طالب تویی، هم مُنتها هم مُبتدا معنی: تو آن‌قدر عظمت داری که خورشید پرده‌دار و دربان توست. تو مایه امید هستی. هم تو خواسته و مقصود ما هستی و هم خودت طلب‌کننده هستی؛ تو هم آغاز و هم پایان هر چیزی. آرایه‌های ادبی:

  • تشخیص (جان‌بخشی): حاجب بودن خورشید

  • اغراق: مقام معشوق را بالاتر از خورشید دانستن

  • تضاد: مطلب و طالب / منتها و مبتدا

  • اشتقاق: مطلب و طالب

بیت ۴: در سینه‌ها برخاسته، اندیشه را آراسته / هَم خویش حاجَت خواسته، هَم خویشتن کَرده رَوا معنی: تو در دل‌ها طلوع کرده‌ای و فکر و اندیشه را زینت داده‌ای. عجیب اینجاست که خودت در دل عاشق تقاضا ایجاد می‌کنی و خودت هم آن حاجت را برآورده می‌سازی. آرایه‌های ادبی:

  • مجاز: سینه‌ها (مجاز از قلب‌ها و جان‌ها)

  • پارادوکس (متناقض‌نما): هم حاجت خواستن و هم حاجت روا کردن توسط یک نفر (اشاره به وحدت وجود).

بیت ۵: اِی روح‌بخشِ بی‌بَدَل، وِی لَذّتِ علم و عمل / باقی بهانه‌ست و دَغَل، کاین علّت آمد وان دَوا معنی: ای کسی که بی همتا هستی و جان می‌بخشی، و ای کسی که لذت حقیقی دانش و کردار هستی. بقیه چیزها (غیر از تو) فریب و بهانه‌اند؛ زیرا درد اصلی دوری از توست و درمان هم خود تویی. آرایه‌های ادبی:

  • تضاد: علت (بیماری) و دوا

  • تناسب: علم و عمل / علت و دوا

بیت ۶: ما زان دَغَل کَژبین شده، با بی‌گُنه در کین شده / گَه مَستِ حورَالعین شده، گَه مستِ نان و شوربا معنی: ما به خاطر آن فریب‌های دنیوی دچار دوبینی و انحراف شده‌ایم و با بی‌گناهان (یا حقیقت محض) دشمنی می‌ورزیم. گاهی سرگرم لذت‌های بهشتی (حورالعین) هستیم و گاهی درگیر نیازهای پست مادی (نان و غذا). آرایه‌های ادبی:

  • کنایه: کژبین شدن (کنایه از گمراهی و عدم درک حقیقت)

  • تضاد: حورالعین (لذت معنوی/بهشتی) و نان و شوربا (لذت پست مادی)

بیت ۷: این سُکر بین هِل عَقل را، وین نُقل بین هِل نَقل را / کَز بهرِ نان و بَقل را، چندین نشاید ماجرا معنی: این مستی حقیقی (عشق) را ببین و عقل مصلحت‌اندیش را رها کن. این شیرینی نقد (وصال) را دریاب و روایت‌های کهنه را رها کن. زیرا شایسته نیست برای نان و سبزی (مادیات بی ارزش) این‌همه بحث و جدل کرد. آرایه‌های ادبی:

  • جناس: نُقل (شیرینی/مزه) و نَقل (روایت/حکایت) / عقل و نقل

  • تضاد: سُکر (مستی) و عقل

  • مجاز: نان و بقل (مجاز از کل تعلقات دنیوی)

بیت ۸: تَدبیرِ صَد رَنگ اَفکنی، بَر روم و بَر زَنگ اَفکنی / وَ اندر میان جَنگ اَفکنی، «فی اِصطِناعٍ لا یُری» معنی: تو نقشه‌ها و تدبیرهای گوناگون می‌ریزی، و بر همه جهان (از روم تا زنگبار / سفیدپوستان تا سیاه‌پوستان) اثر می‌گذاری و میان آن‌ها تضاد و جنگ می‌اندازی؛ همه این‌ها در ساخت و ساز و آفرینشی پنهانی است که دیده نمی‌شود. آرایه‌های ادبی:

  • تضاد: روم (نماد سفیدی/غرب) و زنگ (نماد سیاهی/شرق)

  • تلمیح: تضمین عبارتی عربی (فی اصطناع لا یری: در آفرینشی نامرئی)

بیت ۹: می‌مال پنهان گوشِ جان، می‌نِه بَهانه بَر کَسان / جان «رَبِّ خَلِّصنی» زَنان، والله که لاغ است ای کیا معنی: پنهانی گوشِ جان را بمال (تنیبه کن و آگاه ساز) و ظاهراً بهانه بر گردن دیگران بگذار. جانِ انسان فریاد می‌زند: «پروردگارا مرا رهایی ده»، به خدا سوگند که ای پادشاه، تمام این کشمکش‌ها در برابر قدرت تو بازی و شوخی است. آرایه‌های ادبی:

  • کنایه: گوش مالیدن (کنایه از تنبیه و ادب کردن)

  • تلمیح: ربّ خلّصنی (اشاره به دعا برای رهایی)

  • تشخیص: گوش داشتنِ جان

بیت ۱۰: خامُش که بَس مُستَعجِلَم، رَفتم سویِ پایِ عَلَم / کاغذ بِنِه بِشکن قَلَم، ساقی دَرآمد الصَلا معنی: ساکت باش که من بسیار عجله دارم و به سمتِ پرچمِ شاه (جایگاه اصلی معشوق) رفتم. کاغذ را زمین بگذار و قلم را بشکن (دیگر جای نوشتن نیست)؛ زیرا ساقی (خداوند یا پیر مراد) وارد شد، فریاد بزنید که هنگام دعوت و وصال است. آرایه‌های ادبی:

  • کنایه: شکستن قلم و کاغذ نهادن (کنایه از پایان دادن به بحث عقلانی و نوشتن)

  • نماد: ساقی (نماد واسطه فیض الهی یا خود خداوند)

  • ایهام: الصلا (هم به معنی دعوت عام است و هم شروع نماز یا نوشیدن شراب روحانی)

  • تخلص: خامُش (تخلص معنوی مولانا)


مضامین و درون‌مایه‌های اصلی

  • تقابل عقل و عشق: برتری جنون و مستی عارفانه بر تدبیر و عقل جزئی‌نگر.

  • وحدت وجود: معشوق هم آغاز است و هم پایان، هم طلب‌کننده است و هم مطلوب.

  • تجلی ناگهانی حق: اشاره به "رستخیز ناگهان" و دگرگونی روحی سریع سالک.

  • بی‌اعتباری مادیات: تحقیر دلبستگی‌های دنیوی (نان و شوربا) در برابر لذت وصال.

  • سکوت و حیرت: ناتوانی کلام و قلم در توصیف تجربه شهودی و فرمان به خاموشی در هنگام تجلی یار.

قسمت نظرات برای این شعر غیر فعال است.
هدیه دادن شعر «غزل ۱ - اِی رَستخیزِ ناگهان وی رحمتِ بی‌مُنتها»

یکی از دوستان خود را برای خواندن این شعر زیبا دعوت کنید.

شما هنوز کسی را دنبال نکرده‌اید یا دنبال‌کننده‌ای ندارید.

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید