جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد...

جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا

دنبال کننده 0

صفحه شخصی

دیباچه

1
بشنو این نی چُون حکایت می‌کنداز جدایی‌ها شکایت می‌کند
2
کز نِیِستان تا مرا بُبریده‌انددر نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
3
سینه خواهم شَرْحه شَرْحه از فِراقتا بگویم شَرْحِ دردِ اشْتیاق
4
هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویشباز جوید روزگارِ وصل خویش
5
من به هر جمعیّتی نالان شدمجُفتِ بَدْحالان و خُوشْ حالان شُدَم
6
هر کسی از ظّنِ خود شد یارِ مناز درونِ من نجُست اسرارِ من
7
سرِ ّ من از نالهٔ من دور نیستلیک چشم و گوش را آن نور نیست
8
تن ز جان و جان، ز تن مستور نیستلیک کس را دیدِ جان دستور نیست
9
آتش است این بانگِ نای و نیست بادهر که این آتش ندارد نیست باد
10
آتش عشق است کاندر نَی فتادجوشش عشق است کاندر مَیْ فتاد
11
نی حریفِ هر که از یاری بُریدپرده‌هایش پرده‌هایِ ما دَرید
12
همچو نَی زهریّ و تِریاقی که دید؟همچو نَی دمساز و مشتاقی که دید؟
13
نی حدیثِ راهِ پُر خون می‌کندقصّه‌هایِ عشقِ مجنون می‌کند
14
مَحرِم این هوش جُز بی‌هوش نیستمَر، زبان را مُشتری جز گوش نیست
15
در غمِ ما روزها بیگاه شدروزها با سوزها همراه شد
16
روزها گر رفت، گُو: رَوْ، باک نیستتو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
17
هر که جز ماهی، ز آبش سیر شدهرکه بی روزی است، روزش دیر شد
18
در نیابد حالِ پُخته هیچ خامپس سخن کوتاه باید، والسَّلام
19
بند، بُگْسَل. باش آزاد ای پسرچند باشی بندِ سیم و بندِ زر؟
20
گر بریزی بحر را در کوزه‌ایچند گنجد‌؟ قسمتِ یک روزه‌ای
21
کوزه‌ٔ چشمِ حریصان پُر نشدتا صدف قانع نشد پُرْ دُر نشد
22
هر که را جامه ز عشقی چاک شداو ز حرص و جمله عیبی پاک شد
23
شاد باش ای عشقِ خوشْ سودایِ ماای طبیبِ جمله علّت‌های ما
24
ای دوایِ نَخْوَت و ناموسِ ماای تو افلاطون و جالینوسِ ما
25
جسمِ خاک از عشق، بر افلاک شدکوه، در رقص آمد و چالاک شد
26
عشقْ، جانِ طور آمد، عاشقا!طور، مست و "خَرَّ مُوسیٰ صاعِقا‏"
27
با لبِ دمسازِ خود گر جُفتمیهمچو نَی من گفتنی‌ها گفتمی
28
هر که او از هم‌زبانی شد جُدابی‌زبان شد، گرچه دارد صد نوا
29
چون که گُل رفت و گلستان درگذشتنشنوی زان پس ز بلبل سَرگذشت
30
جمله معشوق است و عاشق پَرده‌ایزنده معشوق است و عاشق مُرده‌ای
31
چون نباشد عشق را پروایِ اواو چو مرغی مانْد بی‌ پَرْ وایِ او!
32
من چگونه هوش دارم پیش و پسچون نباشد نورِ یارم پیش و پس؟
33
عشق خواهد کاین سخن بیرون بُوَدآینه، غمّاز نبود چون بُوَد
34
آینه‌ت، دانی چرا غمّاز نیست؟زآنکه زنگار از رُخَش مُمتاز نیست
AvA-1
مثنوی
عارفانه

مثنوی معنو...

مثنوی معنوی - دفتر اول
0
0
0
1 هفته پیش
45
+
+
+

لیست دکلمه‌ها

1
دکلمه شعر: دیباچه آوای دل
بر مبنای نسخه مُصَحَّحِ نیکلسون

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر: رمل مسدّس محذوف

تحلیل ساختاری و فنی

این شعر در قالب مثنوی سروده شده است.

  • قافیه: با توجه به قالب مثنوی، کلمات قافیه در هر بیت تغییر می‌کنند. برخی از قافیه‌های ابیات آغازین عبارت‌اند از:

    • بیت ۱: حکایت / شکایت

    • بیت ۲: بریده‌اند / نالیده‌اند

    • بیت ۳: فراق / اشتیاق

    • بیت ۴: خویش / خویش (در اینجا کلمه "خویش" تکرار شده و جناس تام یا ردیف محسوب می‌شود، اما قافیه اصلی "اصل" و "وصل" است).

  • ردیف: این شعر ردیف سراسری ندارد، اما در برخی ابیات (مانند بیت اول "می‌کند") ردیف وجود دارد.


تحلیل معنایی و مفهومی بیت به بیت

۱. بشنو این نی چُون حکایت می‌کند / از جدایی‌ها شکایت می‌کند

  • معنی: به نوای این نی گوش کن که چگونه داستان می‌گوید و از دردهای جدایی گلایه می‌کند.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشخیص (جان‌بخشی): نسبت دادن حکایت و شکایت به نی.

    • سمبل (نماد): "نی" نماد انسان کامل یا روح جدا شده از عالم معناست.

    • براعت استهلال: اشاره به محتوای کلی کتاب در بیت اول.

۲. کز نِیِستان تا مرا بُبریده‌اند / در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

  • معنی: از زمانی که مرا از نیستان (خاستگاه اصلی) جدا کرده‌اند، از سوز ناله من، تمام هستی (مرد و زن) به ناله درآمده‌اند.

  • آرایه‌های ادبی:

    • نماد: "نیستان" نماد عالم لاهوت و جهان ارواح.

    • تضاد: مرد و زن (مجاز از همه انسان‌ها).

    • تناسب: نی، نیستان، نفیر.

۳. سینه خواهم شَرْحه شَرْحه از فِراق / تا بگویم شَرْحِ دردِ اشْتیاق

  • معنی: شنونده‌ای می‌خواهم که دلش از درد دوری پاره‌پاره شده باشد تا بتوانم درد اشتیاق و آرزوی بازگشت را برایش شرح دهم.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تکرار (واژه‌آرایی): شرحه شرحه.

    • جناس اشتقاق: شرحه و شرح.

    • کنایه: "سینه" کنایه از دل و ظرفیت روحی است.

۴. هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش / باز جوید روزگارِ وصل خویش

  • معنی: هر کسی که از اصل و مبدأ خود دور افتاده باشد، دائماً در جستجوی زمان وصال و بازگشت به آن یگانگی است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: دور / وصل.

    • تلمیح: اشاره به آیه "انّا لله و انّا الیه راجعون".

۵. من به هر جمعیّتی نالان شدم / جُفتِ بَدْحالان و خُوشْ حالان شُدَم

  • معنی: من (نی/مولانا) در هر جمعی ناله سر دادم و با هر دو گروهِ افسرده‌دلان (اهل دنیا) و شادمانان (اهل معنا) همنشین شدم.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: بدحالان / خوش‌حالان.

۶. هر کسی از ظّنِ خود شد یارِ من / از درونِ من نجُست اسرارِ من

  • معنی: هر کسی بر اساس پندار و گمان سطحی خود با من همراه شد، اما هیچ‌کس حقیقت و رازهای درونی مرا جستجو نکرد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: ظن (گمان سطحی) / اسرار (حقیقت پنهان).

۷. سرِ ّ من از نالهٔ من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست

  • معنی: راز من در همان ناله و سخن من نهفته است، اما چشم و گوش ظاهری نور معرفت برای دیدن آن را ندارند.

  • آرایه‌های ادبی:

    • مراعات نظیر: چشم، گوش، نور.

    • استعاره: "نور" استعاره از بصیرت و بینش باطنی.

۸. تن ز جان و جان، ز تن مستور نیست / لیک کس را دیدِ جان دستور نیست

  • معنی: تن و جان به هم پیوسته‌اند و هیچ‌یک از دیگری پوشیده نیست، اما هیچ‌کس اجازه و توانایی دیدن جان را با چشم سر ندارد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • طرد و عکس: تن ز جان / جان ز تن.

    • تضاد: مستور / دید (دیدن).

۹. آتش است این بانگِ نای و نیست باد / هر که این آتش ندارد نیست باد

  • معنی: صدای این نی از جنس آتش (عشق) است، نه هوای معمولی؛ هر کس این آتش عشق را در دل ندارد، بهتر است که نابود شود (یا وجود ندارد).

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: بانگ نای به آتش.

    • ایهام: "نیست باد" (معنی اول: باد نیست / معنی دوم: نابود باد).

۱۰. آتش عشق است کاندر نَی فتاد / جوشش عشق است کاندر مَیْ فتاد

  • معنی: آن چیزی که در نی افتاده و آن را به نوا درآورده، آتش عشق است و آن چیزی که باعث جوشش شراب شده نیز عشق است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: عشق به آتش.

    • حسن تعلیل: علت گیرایی صدای نی و مستی شراب، عشق دانسته شده است.

    • موازنه: بین مصراع اول و دوم.

۱۱. نی حریفِ هر که از یاری بُرید / پرده‌هایش پرده‌هایِ ما دَرید

  • معنی: نی دمساز کسی است که از معشوق جدا شده است؛ نغمه‌های (پرده‌های) نی، رازهای پنهان (پرده‌های) ما را فاش کرد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • جناس تام: پرده (نغمه موسیقی) / پرده (حجاب و پوشش).

    • کنایه: پرده دریدن (افشای راز / رسوا کردن).

۱۲. همچو نَی زهریّ و تِریاقی که دید؟ / همچو نَی دمساز و مشتاقی که دید؟

  • معنی: چه کسی مانند نی، چیزی دیده که هم زهر باشد (برای نااهلان) و هم پادزهر (برای عاشقان)؟ چه کسی مانند نی همدم و آرزومند دیده‌است؟

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد (طباق): زهر / تریاق (پادزهر).

    • تشبیه: انسان/عاشق به نی.

    • پرسش انکاری: برای تأکید بر بی‌نظیر بودن نی.

۱۳. نی حدیثِ راهِ پُر خون می‌کند / قصّه‌هایِ عشقِ مجنون می‌کند

  • معنی: نی از راه دشوار و خطرناک عشق سخن می‌گوید و داستان‌های عشق حقیقی (مانند عشق مجنون) را روایت می‌کند.

  • آرایه‌های ادبی:

    • کنایه: "راه پر خون" کنایه از مسیر دشوار عشق که با رنج و شهادت همراه است.

    • تلمیح: اشاره به داستان لیلی و مجنون.

۱۴. مَحرِم این هوش جُز بی‌هوش نیست / مَر، زبان را مُشتری جز گوش نیست

  • معنی: حقیقتِ این عشق را تنها کسانی می‌فهمند که عقل معاش را رها کرده و "بی‌هوش" (مست عشق) شده‌اند؛ همان‌طور که تنها گوش خریدار سخنِ زبان است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: هوش / بی‌هوش.

    • اسلوب‌الحکیم: آوردن مثال حسی برای اثبات امر عقلی.

    • پارادوکس (متناقض‌نما): محرم هوش بودنِ بی‌هوش.

۱۵. در غمِ ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد

  • معنی: در غم عشق، عمر ما سپری شد و روزهایمان با سوز و گداز درون آمیخته گشت.

  • آرایه‌های ادبی:

    • جناس ناقص: روز / سوز.

    • تشخیص: همراه شدن روزها با سوزها.

۱۶. روزها گر رفت، گُو: رَوْ، باک نیست / تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

  • معنی: اگر عمر و روزگار می‌گذرد، بگو بگذرد، ترسی نیست؛ ای عشق (یا ای معشوق ازلی) تو باقی بمان که هیچ‌کس مانند تو مقدس و پاک نیست.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشخیص: سخن گفتن با روزها.

    • التفات: تغییر مخاطب به معشوق (تو بمان).

۱۷. هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد / هرکه بی روزی است، روزش دیر شد

  • معنی: هر موجودی غیر از ماهی، از آب سیر می‌شود (تنها عاشق حقیقی از دریای عشق سیر نمی‌شود)؛ و هرکس که از رزق معنوی بی‌بهره باشد، ملول و خسته می‌شود.

  • آرایه‌های ادبی:

    • استعاره: "ماهی" استعاره از عاشق صادق و "آب" استعاره از عشق و معرفت الهی.

    • کنایه: "روزش دیر شد" کنایه از ملالت و طولانی به نظر رسیدن زمان.

۱۸. در نیابد حالِ پُخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسَّلام

  • معنی: انسان خام و بی‌تجربه هرگز حال انسان کامل و واصل (پخته) را درک نمی‌کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و تمام.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: پخته / خام.

    • تمثیل: پخته (عارف واصل)، خام (انسان دنیوی).

(شروع بخش دوم - حکایت عاشقی و توصیه به وارستگی)

۱۹. بند، بُگْسَل. باش آزاد ای پسر / چند باشی بندِ سیم و بندِ زر؟

  • معنی: ای فرزند (سالک)، زنجیرهای تعلقات را پاره کن و آزاده باش؛ تا کی می‌خواهی اسیر نقره و طلا (ثروت دنیا) باشی؟

  • آرایه‌های ادبی:

    • تکرار: بند.

    • مراعات نظیر: سیم، زر.

    • استعاره: "پسر" استعاره از سالک راه حق.

۲۰. گر بریزی بحر را در کوزه‌ای / چند گنجد‌؟ قسمتِ یک روزه‌ای

  • معنی: اگر آب دریا را در کوزه‌ای بریزی، چقدر در آن جا می‌گیرد؟ فقط به اندازه مصرف یک روز. (حرص انسان محدودیت ایجاد می‌کند).

  • آرایه‌های ادبی:

    • تمثیل: دریا (عالم معنا یا حرص بی‌پایان) و کوزه (ظرفیت محدود انسان).

    • پرسش انکاری: چند گنجد؟

۲۱. کوزه‌ٔ چشمِ حریصان پُر نشد / تا صدف قانع نشد پُرْ دُر نشد

  • معنی: چشم انسان حریص مانند کوزه‌ای است که هرگز پر نمی‌شود؛ همان‌طور که صدف تا زمانی که قانع نشود و دهانش را نبندد، مروارید در آن ساخته نمی‌شود.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: کوزه‌ی چشم.

    • حسن تعلیل: علت مروارید داشتن صدف، قناعت (بستن دهان) دانسته شده است.

    • ارسال‌المثل: مصرع اول حکم ضرب‌المثل یافته است.

۲۲. هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و جمله عیبی پاک شد

  • معنی: هر کس که لباس تعلقاتش (یا وجودش) از شدت عشق پاره شد، از حرص و تمام عیب‌های اخلاقی پاکیزه گشت.

  • آرایه‌های ادبی:

    • کنایه: جامه چاک شدن (شیفتگی کامل و ترک تعلقات).

    • ملازمه: عشق با پاکی از عیوب.

۲۳. شاد باش ای عشقِ خوشْ سودایِ ما / ای طبیبِ جمله علّت‌های ما

  • معنی: زنده و شاد باش ای عشق که سودای شیرین مایی؛ ای عشقی که درمان تمام بیماری‌های روحی و اخلاقی ما هستی.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشخیص: خطاب به عشق.

    • پارادوکس: "خوش سودا" (سودا به معنی مالیخولیاست اما اینجا خوش توصیف شده).

    • تضاد: طبیب / علت (بیماری).

۲۴. ای دوایِ نَخْوَت و ناموسِ ما / ای تو افلاطون و جالینوسِ ما

  • معنی: ای عشقی که داروی غرور و آبرویِ دروغین (شهرت‌طلبی) مایی؛ تو برای ما مانند افلاطون و جالینوس (حکیمان و طبیبان بزرگ) هستی.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تلمیح: اشاره به افلاطون و جالینوس.

    • تشبیه: عشق به طبیبان نامدار.

۲۵. جسمِ خاک از عشق، بر افلاک شد / کوه، در رقص آمد و چالاک شد

  • معنی: به واسطه نیروی عشق، جسم خاکی انسان به آسمان‌ها رفت (معراج) و کوه سنگین به رقص و حرکت درآمد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تلمیح: اشاره به معراج پیامبر و تجلی خدا بر کوه طور.

    • تشخیص: رقصیدن کوه.

    • تضاد: خاک / افلاک.

۲۶. عشقْ، جانِ طور آمد، عاشقا! / طور، مست و "خَرَّ مُوسیٰ صاعِقا‏"

  • معنی: ای عاشق! عشق مانند جانی به کالبد کوه طور وارد شد؛ طور مست شد و موسی از هیبت آن مدهوش بر زمین افتاد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تلمیح و تضمین: اشاره به آیه قرآن (داستان موسی در طور) و عین عبارت قرآنی "خرّ موسی صاعقاً".

    • تشخیص: مست شدن کوه طور.

۲۷. با لبِ دمسازِ خود گر جُفتمی / همچو نَی من گفتنی‌ها گفتمی

  • معنی: اگر من هم مانند نی با لبِ همدم و یار خود (خداوند/شمس تبریزی) جفت می‌شدم، اسرار گفتنی بسیاری را فاش می‌کردم.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: شاعر به نی.

۲۸. هر که او از هم‌زبانی شد جُدا / بی‌زبان شد، گرچه دارد صد نوا

  • معنی: هر کسی که از هم‌زبان و همدل خود جدا شود، حتی اگر صدها نغمه و سخن بداند، گویی لال و بی‌زبان می‌شود.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: هم‌زبان / بی‌زبان.

    • اغراق: صد نوا.

۲۹. چون که گُل رفت و گلستان درگذشت / نشنوی زان پس ز بلبل سَرگذشت

  • معنی: وقتی فصل گل تمام شود و باغ از بین برود، دیگر آواز و داستانی از بلبل نخواهی شنید (وقتی معشوق یا ولی خدا برود، الهامات قطع می‌شود).

  • آرایه‌های ادبی:

    • مراعات نظیر: گل، گلستان، بلبل.

    • تمثیل: رابطه مرید و مراد به گل و بلبل.

۳۰. جمله معشوق است و عاشق پَرده‌ای / زنده معشوق است و عاشق مُرده‌ای

  • معنی: در حقیقت همه چیز معشوق (خدا) است و عاشق تنها یک حجاب یا بهانه است؛ تنها معشوق زنده حقیقی است و عاشق در برابر او مانند مرده‌ای فاقد اراده است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • حصر: جمله معشوق است.

    • تضاد: زنده / مرده.

    • تشبیه: عاشق به پرده و مرده.

۳۱. چون نباشد عشق را پروایِ او / او چو مرغی مانْد بی‌ پَرْ وایِ او!

  • معنی: اگر عشق (خداوند) به عاشق توجهی نداشته باشد، عاشق مانند پرنده‌ای بدون بال و پر درمانده می‌شود. وای بر او!

  • آرایه‌های ادبی:

    • جناس تام (مرکب): پروای او (توجه او) / پر، وایِ او (بال، وای بر او).

    • تشبیه: عاشق بی عنایت حق به مرغ بی پر.

۳۲. من چگونه هوش دارم پیش و پس / چون نباشد نورِ یارم پیش و پس؟

  • معنی: وقتی نور هدایت یار در پیش رو و پشت سر من نباشد، من چگونه می‌توانم نسبت به گذشته و آینده آگاهی و هوشیاری داشته باشم؟ (بدون حق، انسان جاهل است).

  • آرایه‌های ادبی:

    • تکرار: پیش و پس.

    • استعاره: نور (هدایت الهی).

۳۳. عشق خواهد کاین سخن بیرون بُوَد / آینه، غمّاز نبود چون بُوَد

  • معنی: خاصیت عشق این است که اسرار آشکار شود؛ آینه (دل عاشق) اگر سخن‌چین و افشاگر نباشد، پس چیست؟ (ذات آینه بازتاب دادن است).

  • آرایه‌های ادبی:

    • استعاره: آینه (دل صاف و صیقلی).

    • تشخیص: عشق می‌خواهد / آینه غماز (سخن‌چین).

۳۴. آینه‌ت، دانی چرا غمّاز نیست؟ / زآنکه زنگار از رُخَش مُمتاز نیست

  • معنی: آیا می‌دانی چرا آینه دل تو حقایق را نشان نمی‌دهد؟ به این دلیل که زنگار (گناه و آلودگی) از چهره‌اش پاک نشده است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • استعاره: زنگار (آلودگی‌های دنیوی و هواهای نفسانی).

    • حسن تعلیل: علت عدم درک حقیقت، ناپاکی دل ذکر شده است.


مضامین و درون‌مایه‌های اصلی

  • وحدت وجود: همه چیز معشوق است و غیر او نمودی بیش نیست.

  • درد اشتیاق و جدایی: شکایت روح انسان از هبوط و جدایی از اصل الهی خود (نیستان).

  • عشق به عنوان طبیب: قدرت کیمیاگری عشق در درمان رذایل اخلاقی (حرص، کبر، نخوت).

  • ناچیز بودن عقل در برابر عشق: تأکید بر اینکه اسرار الهی با عقل جزئی قابل درک نیست.

  • لزوم تخلیه و تحلیه: ضرورت پاک کردن آینه دل از زنگار تعلقات برای دریافت نور حقیقت.

  • خاموشی و رازداری: ناتوانی زبان در بیان حقایق عرفانی برای نامحرمان (خامان).

قسمت نظرات برای این شعر غیر فعال است.
هدیه دادن شعر «دیباچه»

یکی از دوستان خود را برای خواندن این شعر زیبا دعوت کنید.

شما هنوز کسی را دنبال نکرده‌اید یا دنبال‌کننده‌ای ندارید.

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید