جلالالدین محمد...
مولانا
دنبال کننده 0
دیوان شمس...
وزن: مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن
بحر: رَجَز مُثَمَّن سالم
قافیه: کلمات «پا»، «قبا»، «صبا»، «فتی»، «الضحی»، «صلا»، «جفا»، «بیا»، «ما»، «مسا»، «ماجرا»، «بیدوا»، «آسیا»، «ربنا». (حرف روی: «الف»؛ الحاقی: ندارد).
ردیف: این غزل فاقد ردیف است.
(توضیح فنی: تمام مصراعها از تکرار چهار بار رکن «مستفعلن» تشکیل شدهاند. ریتم تند و کوبنده این وزن، با محتوای هیجانی و سماعگونه غزل همخوانی کامل دارد.)
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا / آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
معنی: به آن ظاهر زیبا، آن رفتار دلربا، آن قد و چهره و اندام متناسب معشوق نگاه کن. آن رنگ و روی و آن وقار و شکوه را ببین؛ گویی ماه کامل در لباس انسان ظاهر شده است.
آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: (قد، خد، دست، پا)
تشبیه مضمر (پوشیده): معشوق به ماه بدر تشبیه شده است.
تکرار (واژهآرایی): تکرار واژه «آن» و «بین» برای ایجاد موسیقی و تاکید.
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن / از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
معنی: نمیدانم از زیبایی قامت او (که مانند سرو است) بگویم یا از طراوتش (که مثل چمن است)؟ از سرخی چهرهاش (لاله) یا سپیدی و لطافتش (سمن)؟ او نور است (شمع) و من ظرف نگهدارنده؟ یا باید از رقص گلها در برابر باد صبا بگویم که نماد شور و حال اوست؟
آرایههای ادبی:
لف و نشر: (سرو، لاله، سمن در برابر قد و چهره و لطافت).
تشخیص (جانبخشی): رقص گل پیش صبا.
تضاد: شمع (نور) و لگن (جایگاه و ظرف).
استعاره: سرو (قد)، لاله (گونه)، سمن (پوست لطیف).
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده / بر کاروان دل زده، یک دم امان ده یا فتی
معنی: ای عشقی که مانند آتشکدهای سوزان هستی اما در قالب و صورت انسانی (معشوق) ظاهر شدهای و به کاروان دلهای ما شبیخون زدهای؛ ای جوانمرد، لحظهای به ما امان بده.
آرایههای ادبی:
تشبیه: عشق به آتشکده.
استعاره مکنیه: عشق به راهزنی تشبیه شده که به کاروان دل میزند.
تلمیح/نداء: «یا فتی» (ای جوانمرد) اشاره به صفت جوانمردی در فتوتنامهها و احتمالاً اشارهای غیرمستقیم به حدیث «لا فتی الا علی» برای نشان دادن بزرگی معشوق.
در آتش و در سوز من، شب میبرم تا روز من / ای فرخ پیروز من از روی آن شمسالضحی
معنی: من شب را تا صبح در آتش عشق و سوز و گداز سپری میکنم. ای یار خجسته و پیروز من، این سوز و روشنایی من از تابش چهره آن خورشیدِ روشناییبخش (شمسالضحی) است.
آرایههای ادبی:
تضاد: شب و روز.
ایهام و تلمیح: «شمسالضحی» هم به معنای خورشید تابان است و هم اشاره مستقیم به مراد مولانا، «شمس تبریزی».
بر گرد ماهش میتنم، بیلب سلامش میکنم / خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا
معنی: مانند رشتهای به دور ماهِ رخسار او میپیچم (یا مانند پروانه دور شمع میگردم). بدون سخن گفتن و با زبان دل به او سلام میکنم. پیش از آنکه او اجازه دهد یا دعوتم کند (صلا دهد)، من از شدت اشتیاق و تسلیم، خودم را به زمین میاندازم (سجده میکنم).
آرایههای ادبی:
استعاره: ماه (رخسار معشوق).
پارادوکس (متناقضنما): بیلب سلام کردن.
کنایه: زمین بر زدن (کنایه از نهایت تسلیم و فروتنی).
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی / هم درد و داغ عالمی، چون پا نهی اندر جفا؟
معنی: تو سرسبزی و طراوت جهان هستی، تو بینایی و نور این دنیایی. اما زمانی که بیمهری کنی و راه جفا را پیش بگیری، به درد و داغ و رنج تمام عالم تبدیل میشوی.
آرایههای ادبی:
تشبیه بلیغ: تو گلزار و باغ عالمی.
کنایه: چشم و چراغ (کنایه از عزیزترین و مهمترین فرد).
تضاد: (چشم و چراغ) در برابر (درد و داغ).
آیم کنم جان را گرو، گویی مده زحمت، برو / خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
معنی: میآیم تا جانم را فدای تو کنم، میگویی زحمت نده و برو. اما وقتی میروم و ناامید میشوم (یا قصد خدمت دارم تا زمانی که رشد کنم/برگردم)، مرا صدا میزنی و با لحنی طنزآمیز میگویی: ای نادان بازگرد (ناز و کرشمه معشوق).
آرایههای ادبی:
گفتگو (دیالوگ): بیان مکالمه عاشق و معشوق.
تضاد: برو و بیا.
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین / غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
معنی: خیال و تصویر تو همنشین عاشقان دلسوخته و پرشور شده است. دعا میکنم که چهره تو (یا خیال چهره تو) حتی یک لحظه از برابر چشمان ما دور نشود.
آرایههای ادبی:
صفت فاعلی: عاشقان آتشین (عاشقانی که وجودشان مثل آتش گرم و سوزان است).
تشخیص: همنشین شدن خیال.
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد / خوابت که میبندد چنین اندر صباح و در مسا
معنی: ای دل من، آرامش و صبر تو کجا رفت؟ آن همه تدبیر و فعالیتت چه شد؟ چه کسی خواب را در صبح و شب بر تو حرام کرده و راه آن را بسته است؟
آرایههای ادبی:
تشخیص: خطاب به دل.
تضاد: صباح (صبح) و مسا (شب/عصر).
پرسش انکاری: برای تاکید بر بیقراری.
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او / وان سنبل ابروی او وان لعلِ شیرینماجرا
معنی: دل در پاسخ گفت: زیبایی چهره او، چشمان افسونگرش (نرگس)، موهای تابدار یا ابروان خوشبویش (سنبل) و آن لبهای سرخ و شیرینش (لعل) باعث این آشفتگی شدهاند.
آرایههای ادبی:
استعاره مصرحه: نرگس (چشم)، سنبل (مو/ابرو)، لعل (لب).
حسآمیزی: لعل شیرین (دیدن رنگ سرخ و چشیدن طعم شیرین).
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی / من دوش نام دیگرت کردم که درد بیدوا
معنی: ای عشق، تو نزد هر کسی نام و نشانی متفاوت داری. من دیشب نام تازهای بر تو گذاشتم و تو را «درد بیدرمان» نامیدم.
آرایههای ادبی:
تشخیص: خطاب به عشق.
پارادوکس: درد بیدوا (معمولاً درد بد است، اما اینجا دردی است که عاشق آن را دوست دارد و خودِ درد، هویت عشق است).
ای رونق جانم ز تو، چون چرخْ گردانم ز تو / گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
معنی: ای کسی که شادابی جانم از توست و مانند چرخ (یا فلک) به فرمان تو میچرخم. ای جانِ جانان، فیض و برکت معنوی (گندم) بفرست تا این آسیاب وجودم بیهوده و خالی نچرخد (استهلاک بدون ثمر نداشته باشم).
آرایههای ادبی:
تشبیه: من مانند چرخ (آسیاب) گردان هستم.
تمثیل: آسیاب و گندم (آسیاب نماد وجود عاشق و گندم نماد معانی و حقایق عرفانی).
حسن تعلیل: چرخش عاشق به دلیل وجود معشوق است.
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس / بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا
معنی: دیگر سخن نخواهم گفت و دم برنمیآورم، فقط همین بیت را زمزمه کن و تمام: جانم از شدت این اشتیاق و هوس ذوب شد؛ پروردگارا، با ما مدارا کن و بر ما آسان بگیر.
آرایههای ادبی:
تلمیح: «ارفق بنا یا ربنا» (دعا به زبان عربی).
اغراق: بگداخت جانم (شدت اشتیاق).
تخلص: اشاره ضمنی به پایان شعر و سکوت (خاموشی).
مفاهیم کلیدی این غزل عبارتند از:
جمالپرستی عرفانی: توصیف دقیق و پرشور زیباییهای معشوق (خداوند یا شمس تبریزی) به عنوان مظهر زیبایی مطلق.
حیرت و سرگشتگی: ناتوانی عاشق در توصیف معشوق و تشبیه او به عناصر متضاد طبیعت.
رابطه پارادوکسیکال عشق: عشق همزمان هم درد است و هم درمان؛ هم جفاست و هم لطف.
تسلیم محض: چرخش عاشق بر مدار معشوق همچون آسیاب و طلب فیض از او.
سکوت و خاموشی: ناتوانی زبان در بیان عظمت عشق و پناه بردن به دعا در پایان غزل.
اشارات شمس: استفاده از واژگان «شمسالضحی» که ارجاع مستقیم به مراد مولاناست.