عاشق شدنِ پادشاهی بر کنیزکی و خریدنِ پادشاه، کنیزک را
جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد...

جلال‌الدین محمد بلخی

مولانا

دنبال کننده 0

صفحه شخصی

عاشق شدنِ پادشاهی بر کنیزکی و خریدنِ پادشاه، کنیزک را

1
بشنوید ای دوستان این داستانخود، حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
2
بود شاهی در زمانی پیش ازینمُلکِ دنیا بودش و هم مُلکِ دین
3
اتّفاقا، شاه روزی شد سواربا خواصِ خویش از بهرِ شکار
4
یک کنیزک دید شَه، بر شاه‌ْراهشد غلامِ آن کنیزک، جانِ شاه
5
مرغِ‌جانش در قفس چون می‌طپیدداد مال و آن کنیزک را خرید
6
چون خرید او را و برخوردار شدآن کنیزک، از قضا بیمار شد
7
آن یکی خر داشت و پالانش نبودیافت پالان، گرگ خر را در رُبود
8
کوزه بودش، آب می‌نآمَد به دستآب را چون یافت، خود کوزه شکست
9
شَه، طبیبان جمع کرد از چپّ و راستگفت: جانِ هر دو در دستِ شماست
10
جانِ من سَهل است، جانِ جانم اوستدردمند و خسته‌ام، درمانم اوست
11
هر که درمان کرد مَر، جانِ مرابُرد گنج و دُرّ و مَرجانِ مرا
12
جمله گفتندش که جان بازی کنیمفهم گِرد آریم و انبازی کنیم
13
هر یکی از ما مسیحِ عالِمی استهر اَلَم را در کفِ ما مَرْهَمی است
14
«گر خدا خواهد» نگفتند از بَطَرپس خدا بنمودشان عجزِ بشر
15
ترکِ اِستثنا مرادم قَسْوَتی‌ استنَی همین گفتن که عارِضْ حالتی‌ است
16
ای بسا نآورده اِستثنا به گُفتجان او با جانِ اِستثناست جفت
17
هرچه کردند از عِلاج و از دواگشت رنج افزون و حاجت، ناروا
18
آن کنیزک از مرض، چون موی شدچشمِ شَه از اشکِ خون، چون جوی شد
19
از قضا سِرکَنگبین، صَفرا نمودروغنِ بادام، خشکی می‌‌فزود
20
از هلیله قبض شد‌، اطلاق رفتآب، آتش را مدد شد همچو نَفت
AvA-2
مثنوی
عارفانه

مثنوی معنو...

مثنوی معنوی - دفتر اول
0
0
0
1 هفته پیش
24
+
+
+

لیست دکلمه‌ها

1
دکلمه شعر: عاشق شدنِ پادشاهی بر کنیزکی و خریدنِ پادشاه، کنیزک را آوای دل
بر مبنای نسخه مُصَحَّحِ نیکلسون -- خلاصه: داستان با پادشاهی آغاز می‌شود که برای شکار به بیرون شهر می‌رود و در مسیر، کنیزکی را می‌بیند و عاشق او می‌شود. پادشاه کنیزک را می‌خرد و به قصر می‌آورد تا به مراد دلش برسد، اما کنیزک بلافاصله بیمار می‌شود. پادشاه طبیبان را جمع می‌کند. آن‌ها با غرور و بدون گفتن «به امید خدا» (و بدون توجه به مشیت خدا)، ادعا می‌کنند که هر دردی را درمان می‌کنند. اما چون بر دانش خود مغرور شدند و خدا را نادیده گرفتند، درمان‌هایشان نتیجه عکس داد؛ سرکنگبین صفرا را زیاد کرد و روغن بادام باعث خشکی شد. وقتی پادشاه ناتوانی طبیبان را می‌بیند، پابرهنه به مسجد می‌رود و با اشک و زاری به درگاه خدا دعا می‌کند. در حین دعا به خواب می‌رود و در رویا پیری به او بشارت می‌دهد که فردا طبیبی الهی و صادق نزد او خواهد آمد. فردا پادشاه آن طبیب روحانی را می‌بیند که چهره‌اش دقیقاً شبیه همان کسی است که در خواب دیده بود. طبیب الهی پس از معاینه در می‌یابد که بیماری کنیزک جسمانی نیست، بلکه «عاشقی» است و دلش گرفتار است. او با مهارت نبض کنیزک را می‌گیرد و نام شهرها و افراد را می‌برد تا اینکه با شنیدن نام «سمرقند» و «زرگر»، نبض کنیزک تند می‌زند و رازش آشکار می‌شود که عاشق زرگری در سمرقند است.

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر: رمل مسدّس محذوف

از آنجا که قالب شعر «مثنوی» است، قافیه در هر بیت تغییر می‌کند.

  • قافیه و ردیف (به تفکیک ابیات):

    • داستان / آن (قافیه) - ردیف ندارد.

    • پیش ازین / دین (قافیه) - ردیف ندارد.

    • سوار / شکار (قافیه) - ردیف ندارد.

    • شاه‌راه / پادشاه (قافیه) - ردیف ندارد.

    • می‌طپید / خرید (قافیه) - ردیف ندارد.

    • برخوردار / بیمار (قافیه) - «شد» (ردیف).

    • نبود / ربود (قافیه) - ردیف ندارد.

    • بدست / شکست (قافیه) - ردیف ندارد.

    • راست / شماست (قافیه) - ردیف ندارد.

    • جانم / درمانم (قافیه) - «اوست» (ردیف).

    • جان / مرجان (قافیه) - «مرا» (ردیف).

    • جانبازی / انبازی (قافیه) - «کنیم» (ردیف).

    • عالمی / مرهمی (قافیه) - «ست» (ردیف یا بخشی از قافیه بسته به دیدگاه).

    • بطر / بشر (قافیه) - ردیف ندارد.

    • قسوتی / حالتی (قافیه) - «ست» (ردیف).

    • گفت / جفت (قافیه) - ردیف ندارد.

    • دوا / ناروا (قافیه) - ردیف ندارد.

    • موی / جوی (قافیه) - «شد» (ردیف).

    • فزود / نمود (قافیه) - ردیف ندارد.

    • رفت / نفت (قافیه) - ردیف ندارد.

ردیف: در قالب مثنوی ردیف ثابت نیست، اما در برخی ابیات بالا کلمات «شد»، «اوست»، «مرا»، «کنیم» و «است» به عنوان ردیف قرار گرفته‌اند.


تحلیل معنایی و مفهومی بیت به بیت

۱. بشنوید ای دوستان این داستان / خود، حقیقت نقدِ حالِ ماست آن

  • معنی: ای دوستان، به این حکایت گوش دهید، زیرا این داستان در واقع بیانگر وضعیت واقعی و درونی خودِ ما انسان‌هاست.

  • آرایه‌های ادبی:

    • ایهام: در کلمه «نقد» (هم به معنی پول رایج و هم به معنی آشکار کردن سره از ناسره).

    • کنایه: «نقد حال» کنایه از وضعیت روحی و باطنی انسان.

    • مراعات نظیر: داستان، بشنوید.

۲. بود شاهی در زمانی پیش ازین / مُلکِ دنیا بودش و هم مُلکِ دین

  • معنی: در روزگاران گذشته پادشاهی بود که هم قدرت مادی و دنیوی داشت و هم از مقامات معنوی و دینی برخوردار بود.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: دنیا و دین.

    • جناس تام: مُلک (پادشاهی) و مُلک (دارایی/سرزمین) - هرچند در اینجا معنا یکسان است اما تکرار برای تأکید بر وسعت قدرت است.

۳. اتّفاقا، شاه روزی شد سوار / با خواصِ خویش از بهرِ شکار

  • معنی: روزی پادشاه به همراه نزدیکان و درباریان خاص خود، برای شکار اسب سوار شد و بیرون رفت.

  • آرایه‌های ادبی:

    • مراعات نظیر: شاه، سوار، خواص، شکار.

۴. یک کنیزک دید شَه، بر شاه‌ْراه / شد غلامِ آن کنیزک، جانِ شاه

  • معنی: شاه در مسیر اصلی، دختر خدمتکاری (کنیز) را دید و جان و دل پادشاه، اسیر و بنده آن کنیز شد (عاشق شد).

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: شاه و غلام / شاه و کنیزک.

    • کنایه: «غلام شدن» کنایه از عاشق و شیفته شدن و تسلیم محض بودن.

    • تشبیه: جان شاه به غلام تشبیه شده است.

۵. مرغِ‌جانش در قفس چون می‌طپید / داد مال و آن کنیزک را خرید

  • معنی: روح پادشاه از شدت عشق مانند پرنده‌ای در قفس بی‌قرار بود، پس پول زیادی پرداخت و آن کنیز را خرید.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: «مرغ جان» (اضافه تشبیهی)؛ جان به مرغ و بدن به قفس تشبیه شده است.

    • کنایه: «تپیدن» کنایه از بی‌قراری و اضطراب عاشقانه.

۶. چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک، از قضا بیمار شد

  • معنی: همین که شاه کنیز را خرید و به وصال او رسید (یا از وجود او بهره‌مند شد)، دست بر قضا کنیز بیمار گشت.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: برخوردار (کنایه از خوشی و وصال) و بیمار (رنج).

۷. آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان، گرگ خر را در رُبود

  • معنی: (این وضعیت مثل کسی است که) خری داشت اما پالان نداشت؛ وقتی پالان را پیدا کرد، گرگ خرش را دریده و برده بود.

  • آرایه‌های ادبی:

    • ارسال المثل: اشاره به حکایت‌ها و ضرب‌المثل‌های عامیانه در مورد بدشانسی.

    • مراعات نظیر: خر، پالان، گرگ.

۸. کوزه بودش، آب می‌نآمَد به دست / آب را چون یافت، خود کوزه شکست

  • معنی: یا مانند کسی که کوزه داشت اما آبی پیدا نمی‌کرد؛ و زمانی که آب را یافت، کوزه‌اش شکست (اشاره به فراهم نشدن اسباب عیش به طور کامل).

  • آرایه‌های ادبی:

    • مراعات نظیر: کوزه، آب، شکستن.

    • تمثیل: کل بیت تمثیلی است از ناکامی و عدم جمع شدن اسباب خوشبختی.

۹. شَه، طبیبان جمع کرد از چپّ و راست / گفت: جانِ هر دو در دستِ شماست

  • معنی: پادشاه پزشکان را از همه جا فراخواند و گفت: زندگی من و این کنیزک، هر دو در دستان شماست.

  • آرایه‌های ادبی:

    • کنایه: «از چپ و راست» کنایه از همه‌جا و تمام نقاط.

    • مجاز: «دست» مجاز از قدرت و توانایی.

۱۰. جانِ من سَهل است، جانِ جانم اوست / دردمند و خسته‌ام، درمانم اوست

  • معنی: جانِ خود من بی‌ارزش و آسان است، اما او (کنیز) جانِِ جانِ من (عزیزتر از جان) است؛ من بیمار و مجروح عشقم و او داروی من است.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تکرار: واژه جان.

    • تشبیه: معشوق به «درمان» تشبیه شده است.

    • تضاد: دردمند و درمان.

۱۱. هر که درمان کرد مَر، جانِ مرا / بُرد گنج و دُرّ و مَرجانِ مرا

  • معنی: هر پزشکی که بتواند جانِ مرا (یعنی کنیزک را) درمان کند، تمام گنج و مروارید و جواهرات مرا به عنوان پاداش خواهد برد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • جناس ناقص: جان و مرجان.

    • استعاره: «جانِ مرا» استعاره از کنیزک (با توجه به بیت قبل).

    • مراعات نظیر: گنج، در، مرجان.

۱۲. جمله گفتندش که جان بازی کنیم / فهم گِرد آریم و انبازی کنیم

  • معنی: تمام پزشکان گفتند: ما با تمام وجود تلاش می‌کنیم (جانمان را گرو می‌گذاریم)، دانش خود را روی هم می‌ریزیم و با همم‌فکری (شریک شدن در علم) او را درمان می‌کنیم.

  • آرایه‌های ادبی:

    • کنایه: «جان‌بازی کردن» کنایه از نهایت تلاش و فداکاری.

    • کنایه: «فهم گرد آوردن» کنایه از مشورت و هم‌فکری.

    • جناس: بازی و انبازی.

۱۳. هر یکی از ما مسیحِ عالِمی است / هر اَلَم را در کفِ ما مَرْهَمی است

  • معنی: هر کدام از ما مانند حضرت عیسی (که بیماران را زنده می‌کرد) دانا و تواناییم و برای هر درد و رنجی، در دستان ما دارویی وجود دارد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تلمیح: اشاره به معجزات حضرت عیسی (ع) در شفای بیماران.

    • تشبیه: طبیبان خود را به مسیح تشبیه کردند (ادعای گزاف).

    • تضاد: اَلَم (درد) و مرهم (درمان).

۱۴. «گر خدا خواهد» نگفتند از بَطَر / پس خدا بنمودشان عجزِ بشر

  • معنی: پزشکان از روی غرور و سرمستی، «ان‌شاءالله» (اگر خدا بخواهد) نگفتند؛ بنابراین خداوند ناتوانی انسان را به آن‌ها نشان داد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تلمیح: اشاره به آیه قرآن «وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ».

    • تضاد: عجز و بطر (طغیان و غرور).

۱۵. ترکِ اِستثنا مرادم قَسْوَتی‌ است / نَی همین گفتن که عارِضْ حالتی‌ است

  • معنی: منظور من از ترک استثنا (نگفتن ان‌شاءالله)، سنگدلی و غفلت درونی آن‌هاست، نه صرفاً فراموش کردنِ لفظیِ کلمه؛ زیرا گفتن لفظی ممکن است یک حالت گذرا باشد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • اصطلاح: «استثنا» در اینجا اصطلاح کلامی برای گفتن «ان‌شاءالله» است.

۱۶. ای بسا نآورده اِستثنا به گُفت / جان او با جانِ اِستثناست جفت

  • معنی: چه بسیار کسانی که به زبان «ان‌شاءالله» نمی‌گویند، اما روح و جانشان همواره متصل به مشیت الهی و تسلیم در برابر اوست (حقیقت ذکر را دارند).

  • آرایه‌های ادبی:

    • کنایه: «جفت بودن جان» کنایه از آمیخته بودن و یکی بودن با حقیقت.

    • تضاد: گفت (زبان) و جان (دل).

۱۷. هرچه کردند از عِلاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت، ناروا

  • معنی: پزشکان هر چه دارو و درمان به کار بردند، بیماری بیشتر شد و نیازشان (شفای کنیز) برآورده نشد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • مراعات نظیر: علاج، دوا، رنج.

    • تضاد: دوا و افزون شدن رنج.

۱۸. آن کنیزک از مرض، چون موی شد / چشمِ شَه از اشکِ خون، چون جوی شد

  • معنی: آن کنیزک از شدت بیماری، مثل تار مو لاغر و ضعیف شد و چشمان پادشاه از گریه خونین، مانند جوی روان گشت.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تشبیه: کنیزک به مو (در لاغری).

    • تشبیه: اشک شاه به جوی (در فراوانی).

    • اغراق: در لاغری کنیز و گریه شاه.

    • جناس ناقص: موی و جوی.

۱۹. از قضا سِرکَنگبین، صَفرا نمود / روغنِ بادام، خشکی می‌‌فزود

  • معنی: به حکم تقدیر الهی، شربت سکنجبین (که دافع صفراست) باعث افزایش صفرا شد و روغن بادام (که نرم‌کننده است) خشکی را زیاد کرد.

  • آرایه‌های ادبی:

    • پارادوکس (متناقض‌نما): اثر معکوس داروها (سکنجبین صفرا بیاورد).

    • تضاد: روغن بادام و خشکی / سکنجبین و صفرا.

    • مراعات نظیر: سرکنگبین، صفرا، روغن بادام، خشکی (اصطلاحات طب قدیم).

۲۰. از هلیله قبض شد‌، اطلاق رفت / آب، آتش را مدد شد همچو نَفت

  • معنی: گیاه هلیله (که باید شکم را روان کند) باعث یبوست شد و روانی مزاج از بین رفت؛ آب که خاموش‌کننده آتش است، مانند نفت باعث شعله‌ور شدن آتش بیماری (تب) گردید.

  • آرایه‌های ادبی:

    • تضاد: قبض و اطلاق / آب و آتش.

    • تشبیه: آب به نفت تشبیه شده (در اثرگذاری معکوس).

    • مراعات نظیر: هلیله، قبض، اطلاق.


مضامین و درون‌مایه‌های اصلی

  • عجز و ناتوانی بشر: تأکید بر اینکه علم و تخصص انسان (پزشکان) بدون اراده خداوند هیچ کارایی ندارد.

  • تقابل اسباب ظاهری و مشیت الهی: نقد سبب‌بینیِ صرف و نشان دادن اینکه خداوند مسبب‌الاسباب است و می‌تواند خاصیت اشیاء را معکوس کند (آب که آتش‌فروز می‌شود).

  • وحدت عشق: درهم‌تنیدگی عشق زمینی و آسمانی؛ شاه نماد عقل یا روح است و کنیزک نماد نفس یا جسم.

  • اهمیت ادب در برابر حق: لزوم داشتن «ان‌شاءالله» قلبی و نه فقط زبانی (توکل واقعی).

  • ناپایداری خوشی‌های دنیا: تمثیل‌های خر و پالان یا کوزه و آب، نشان‌دهنده نقص ذاتی عالم ماده است.

قسمت نظرات برای این شعر غیر فعال است.
هدیه دادن شعر «عاشق شدنِ پادشاهی بر کنیزکی و خریدنِ پادشاه، کنیزک را»

یکی از دوستان خود را برای خواندن این شعر زیبا دعوت کنید.

شما هنوز کسی را دنبال نکرده‌اید یا دنبال‌کننده‌ای ندارید.

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید