جلالالدین محمد...
مولانا
دنبال کننده 0
مثنوی معنو...
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مسدّس محذوف
از آنجا که قالب شعر «مثنوی» است، قافیه در هر بیت تغییر میکند.
قافیه و ردیف (به تفکیک ابیات):
داستان / آن (قافیه) - ردیف ندارد.
پیش ازین / دین (قافیه) - ردیف ندارد.
سوار / شکار (قافیه) - ردیف ندارد.
شاهراه / پادشاه (قافیه) - ردیف ندارد.
میطپید / خرید (قافیه) - ردیف ندارد.
برخوردار / بیمار (قافیه) - «شد» (ردیف).
نبود / ربود (قافیه) - ردیف ندارد.
بدست / شکست (قافیه) - ردیف ندارد.
راست / شماست (قافیه) - ردیف ندارد.
جانم / درمانم (قافیه) - «اوست» (ردیف).
جان / مرجان (قافیه) - «مرا» (ردیف).
جانبازی / انبازی (قافیه) - «کنیم» (ردیف).
عالمی / مرهمی (قافیه) - «ست» (ردیف یا بخشی از قافیه بسته به دیدگاه).
بطر / بشر (قافیه) - ردیف ندارد.
قسوتی / حالتی (قافیه) - «ست» (ردیف).
گفت / جفت (قافیه) - ردیف ندارد.
دوا / ناروا (قافیه) - ردیف ندارد.
موی / جوی (قافیه) - «شد» (ردیف).
فزود / نمود (قافیه) - ردیف ندارد.
رفت / نفت (قافیه) - ردیف ندارد.
ردیف: در قالب مثنوی ردیف ثابت نیست، اما در برخی ابیات بالا کلمات «شد»، «اوست»، «مرا»، «کنیم» و «است» به عنوان ردیف قرار گرفتهاند.
۱. بشنوید ای دوستان این داستان / خود، حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
معنی: ای دوستان، به این حکایت گوش دهید، زیرا این داستان در واقع بیانگر وضعیت واقعی و درونی خودِ ما انسانهاست.
آرایههای ادبی:
ایهام: در کلمه «نقد» (هم به معنی پول رایج و هم به معنی آشکار کردن سره از ناسره).
کنایه: «نقد حال» کنایه از وضعیت روحی و باطنی انسان.
مراعات نظیر: داستان، بشنوید.
۲. بود شاهی در زمانی پیش ازین / مُلکِ دنیا بودش و هم مُلکِ دین
معنی: در روزگاران گذشته پادشاهی بود که هم قدرت مادی و دنیوی داشت و هم از مقامات معنوی و دینی برخوردار بود.
آرایههای ادبی:
تضاد: دنیا و دین.
جناس تام: مُلک (پادشاهی) و مُلک (دارایی/سرزمین) - هرچند در اینجا معنا یکسان است اما تکرار برای تأکید بر وسعت قدرت است.
۳. اتّفاقا، شاه روزی شد سوار / با خواصِ خویش از بهرِ شکار
معنی: روزی پادشاه به همراه نزدیکان و درباریان خاص خود، برای شکار اسب سوار شد و بیرون رفت.
آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: شاه، سوار، خواص، شکار.
۴. یک کنیزک دید شَه، بر شاهْراه / شد غلامِ آن کنیزک، جانِ شاه
معنی: شاه در مسیر اصلی، دختر خدمتکاری (کنیز) را دید و جان و دل پادشاه، اسیر و بنده آن کنیز شد (عاشق شد).
آرایههای ادبی:
تضاد: شاه و غلام / شاه و کنیزک.
کنایه: «غلام شدن» کنایه از عاشق و شیفته شدن و تسلیم محض بودن.
تشبیه: جان شاه به غلام تشبیه شده است.
۵. مرغِجانش در قفس چون میطپید / داد مال و آن کنیزک را خرید
معنی: روح پادشاه از شدت عشق مانند پرندهای در قفس بیقرار بود، پس پول زیادی پرداخت و آن کنیز را خرید.
آرایههای ادبی:
تشبیه: «مرغ جان» (اضافه تشبیهی)؛ جان به مرغ و بدن به قفس تشبیه شده است.
کنایه: «تپیدن» کنایه از بیقراری و اضطراب عاشقانه.
۶. چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک، از قضا بیمار شد
معنی: همین که شاه کنیز را خرید و به وصال او رسید (یا از وجود او بهرهمند شد)، دست بر قضا کنیز بیمار گشت.
آرایههای ادبی:
تضاد: برخوردار (کنایه از خوشی و وصال) و بیمار (رنج).
۷. آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان، گرگ خر را در رُبود
معنی: (این وضعیت مثل کسی است که) خری داشت اما پالان نداشت؛ وقتی پالان را پیدا کرد، گرگ خرش را دریده و برده بود.
آرایههای ادبی:
ارسال المثل: اشاره به حکایتها و ضربالمثلهای عامیانه در مورد بدشانسی.
مراعات نظیر: خر، پالان، گرگ.
۸. کوزه بودش، آب مینآمَد به دست / آب را چون یافت، خود کوزه شکست
معنی: یا مانند کسی که کوزه داشت اما آبی پیدا نمیکرد؛ و زمانی که آب را یافت، کوزهاش شکست (اشاره به فراهم نشدن اسباب عیش به طور کامل).
آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: کوزه، آب، شکستن.
تمثیل: کل بیت تمثیلی است از ناکامی و عدم جمع شدن اسباب خوشبختی.
۹. شَه، طبیبان جمع کرد از چپّ و راست / گفت: جانِ هر دو در دستِ شماست
معنی: پادشاه پزشکان را از همه جا فراخواند و گفت: زندگی من و این کنیزک، هر دو در دستان شماست.
آرایههای ادبی:
کنایه: «از چپ و راست» کنایه از همهجا و تمام نقاط.
مجاز: «دست» مجاز از قدرت و توانایی.
۱۰. جانِ من سَهل است، جانِ جانم اوست / دردمند و خستهام، درمانم اوست
معنی: جانِ خود من بیارزش و آسان است، اما او (کنیز) جانِِ جانِ من (عزیزتر از جان) است؛ من بیمار و مجروح عشقم و او داروی من است.
آرایههای ادبی:
تکرار: واژه جان.
تشبیه: معشوق به «درمان» تشبیه شده است.
تضاد: دردمند و درمان.
۱۱. هر که درمان کرد مَر، جانِ مرا / بُرد گنج و دُرّ و مَرجانِ مرا
معنی: هر پزشکی که بتواند جانِ مرا (یعنی کنیزک را) درمان کند، تمام گنج و مروارید و جواهرات مرا به عنوان پاداش خواهد برد.
آرایههای ادبی:
جناس ناقص: جان و مرجان.
استعاره: «جانِ مرا» استعاره از کنیزک (با توجه به بیت قبل).
مراعات نظیر: گنج، در، مرجان.
۱۲. جمله گفتندش که جان بازی کنیم / فهم گِرد آریم و انبازی کنیم
معنی: تمام پزشکان گفتند: ما با تمام وجود تلاش میکنیم (جانمان را گرو میگذاریم)، دانش خود را روی هم میریزیم و با هممفکری (شریک شدن در علم) او را درمان میکنیم.
آرایههای ادبی:
کنایه: «جانبازی کردن» کنایه از نهایت تلاش و فداکاری.
کنایه: «فهم گرد آوردن» کنایه از مشورت و همفکری.
جناس: بازی و انبازی.
۱۳. هر یکی از ما مسیحِ عالِمی است / هر اَلَم را در کفِ ما مَرْهَمی است
معنی: هر کدام از ما مانند حضرت عیسی (که بیماران را زنده میکرد) دانا و تواناییم و برای هر درد و رنجی، در دستان ما دارویی وجود دارد.
آرایههای ادبی:
تلمیح: اشاره به معجزات حضرت عیسی (ع) در شفای بیماران.
تشبیه: طبیبان خود را به مسیح تشبیه کردند (ادعای گزاف).
تضاد: اَلَم (درد) و مرهم (درمان).
۱۴. «گر خدا خواهد» نگفتند از بَطَر / پس خدا بنمودشان عجزِ بشر
معنی: پزشکان از روی غرور و سرمستی، «انشاءالله» (اگر خدا بخواهد) نگفتند؛ بنابراین خداوند ناتوانی انسان را به آنها نشان داد.
آرایههای ادبی:
تلمیح: اشاره به آیه قرآن «وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ».
تضاد: عجز و بطر (طغیان و غرور).
۱۵. ترکِ اِستثنا مرادم قَسْوَتی است / نَی همین گفتن که عارِضْ حالتی است
معنی: منظور من از ترک استثنا (نگفتن انشاءالله)، سنگدلی و غفلت درونی آنهاست، نه صرفاً فراموش کردنِ لفظیِ کلمه؛ زیرا گفتن لفظی ممکن است یک حالت گذرا باشد.
آرایههای ادبی:
اصطلاح: «استثنا» در اینجا اصطلاح کلامی برای گفتن «انشاءالله» است.
۱۶. ای بسا نآورده اِستثنا به گُفت / جان او با جانِ اِستثناست جفت
معنی: چه بسیار کسانی که به زبان «انشاءالله» نمیگویند، اما روح و جانشان همواره متصل به مشیت الهی و تسلیم در برابر اوست (حقیقت ذکر را دارند).
آرایههای ادبی:
کنایه: «جفت بودن جان» کنایه از آمیخته بودن و یکی بودن با حقیقت.
تضاد: گفت (زبان) و جان (دل).
۱۷. هرچه کردند از عِلاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت، ناروا
معنی: پزشکان هر چه دارو و درمان به کار بردند، بیماری بیشتر شد و نیازشان (شفای کنیز) برآورده نشد.
آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: علاج، دوا، رنج.
تضاد: دوا و افزون شدن رنج.
۱۸. آن کنیزک از مرض، چون موی شد / چشمِ شَه از اشکِ خون، چون جوی شد
معنی: آن کنیزک از شدت بیماری، مثل تار مو لاغر و ضعیف شد و چشمان پادشاه از گریه خونین، مانند جوی روان گشت.
آرایههای ادبی:
تشبیه: کنیزک به مو (در لاغری).
تشبیه: اشک شاه به جوی (در فراوانی).
اغراق: در لاغری کنیز و گریه شاه.
جناس ناقص: موی و جوی.
۱۹. از قضا سِرکَنگبین، صَفرا نمود / روغنِ بادام، خشکی میفزود
معنی: به حکم تقدیر الهی، شربت سکنجبین (که دافع صفراست) باعث افزایش صفرا شد و روغن بادام (که نرمکننده است) خشکی را زیاد کرد.
آرایههای ادبی:
پارادوکس (متناقضنما): اثر معکوس داروها (سکنجبین صفرا بیاورد).
تضاد: روغن بادام و خشکی / سکنجبین و صفرا.
مراعات نظیر: سرکنگبین، صفرا، روغن بادام، خشکی (اصطلاحات طب قدیم).
۲۰. از هلیله قبض شد، اطلاق رفت / آب، آتش را مدد شد همچو نَفت
معنی: گیاه هلیله (که باید شکم را روان کند) باعث یبوست شد و روانی مزاج از بین رفت؛ آب که خاموشکننده آتش است، مانند نفت باعث شعلهور شدن آتش بیماری (تب) گردید.
آرایههای ادبی:
تضاد: قبض و اطلاق / آب و آتش.
تشبیه: آب به نفت تشبیه شده (در اثرگذاری معکوس).
مراعات نظیر: هلیله، قبض، اطلاق.
عجز و ناتوانی بشر: تأکید بر اینکه علم و تخصص انسان (پزشکان) بدون اراده خداوند هیچ کارایی ندارد.
تقابل اسباب ظاهری و مشیت الهی: نقد سبببینیِ صرف و نشان دادن اینکه خداوند مسببالاسباب است و میتواند خاصیت اشیاء را معکوس کند (آب که آتشفروز میشود).
وحدت عشق: درهمتنیدگی عشق زمینی و آسمانی؛ شاه نماد عقل یا روح است و کنیزک نماد نفس یا جسم.
اهمیت ادب در برابر حق: لزوم داشتن «انشاءالله» قلبی و نه فقط زبانی (توکل واقعی).
ناپایداری خوشیهای دنیا: تمثیلهای خر و پالان یا کوزه و آب، نشاندهنده نقص ذاتی عالم ماده است.