جلالالدین محمد...
مولانا
دنبال کننده 0
دیوان شمس...
وزن: مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن
بحر: رَجَز مُثَمَّن سالم
قافیه: کلمات «ما»، «مرحبا»، «بیا»، «را» (در دایه را)، «مرا»، «آسیا» (در دو بیت)، «نانبا» و «هوا» کلمات قافیه هستند. (حرف روی: الف)
توضیح فنی: مولانا در غزلیات شمس گاهی قواعد سختگیرانه قافیه را فدای موسیقی و شور کلام میکند. در اینجا واژههایی مانند «ما» و «آسیا» با «را» (در ترکیب دایه را) همقافیه شدهاند که نشاندهنده اولویت سماع و آهنگ نظر شاعر است.
ردیف: این شعر فاقد ردیف است (مردوف نیست).
تقطیع هجایی دقیق:
بیت: جُز وی چِ با / شَد کَز اَجَل / اَن دَر رُبا / یَد کُل لِ ما هجاها: بلند بلند کوتاه بلند / بلند بلند کوتاه بلند / بلند بلند کوتاه بلند / بلند بلند کوتاه بلند نماد: (- - U -) / (- - U -) / (- - U -) / (- - U -)
بیت اول: جز وی چه باشد کز اجل اندر رباید کل ما / صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا معنی: به جز معشوق (خداوند)، چه چیزی وجود دارد که مرگ بتواند تمام وجود ما را برباید؟ (مرگ تنها جسم را میگیرد و جان نزد او میرود). من صد جان را نثار مرگ میکنم و به او خوشآمد و تبریک میگویم (زیرا عامل وصال است). آرایههای ادبی:
استفهام انکاری: «جز وی چه باشد...» (چیزی نیست).
اغراق: صد جان برافشانم.
تلمیح: اشاره به قبض روح و فرشته مرگ.
تشخیص: مخاطب قرار دادن اجل/مرگ و گفتن مرحبا.
بیت دوم: رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بیچون شوم / صبر و قرارم بردهای ای میزبان زوتر بیا معنی: با حالت رقص و شادی به سوی آسمانها میروم و از آنجا به سوی مقام بیچونی (عالم لاهوت/خداوند) میروم. ای میزبانی که صبر و آرامشم را ربودهای، زودتر برای بردن من بیا. آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: گردون، بیچون.
جناس: زان، جان (جناس ناهمسان) / سوی، سوی (تکرار).
تضاد: مکان (گردون) و لامکان (بیچون).
استعاره: میزبان (استعاره از خداوند یا مرگ).
بیت سوم: از مه ستاره میبری تو پاره پاره میبری / گه شیرخواره میبری گه میکشانی دایه را معنی: تو (خطاب به خداوند/مرگ) ستارهها (جانها) را از ماه (عالم بالا) جدا میکنی و تکهتکه میبری. گاهی نوزاد شیرخوار را میبری و گاهی دایه و سرپرست او را (مرگ پیر و جوان نمیشناسد). آرایههای ادبی:
استعاره: مه و ستاره (استعاره از آسمان ولایت و جانهای پاک).
تکرار: پاره پاره.
تضاد و طباق: شیرخواره و دایه (اشاره به کوچکی و بزرگی/ پیری و کودکی).
کنایه: کل بیت کنایه از عدم تفاوت قائل شدن مرگ میان افراد است.
بیت چهارم: دارم دلی همچون جهان تا میکشد کوه گران / من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا معنی: دلی دارم به وسعت جهان که کوه سنگین (غم عشق/امانت الهی) را حمل میکند. من کیستم که بتوانم این بار را بکشم؟ و تا کی بکشم؟ مرا از این انبار کاه (دنیای پست مادی) نجات بده. آرایههای ادبی:
تشبیه: دلی همچون جهان.
اغراق: کشیدن کوه گران توسط دل.
استعاره مصرحه: کاهدان (استعاره از دنیا).
جناس: که (چه کسی)، کَه (کاه)، کِه (کوچک) / کشم (فعل کشیدن).
بیت پنجم: گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد / من آردم گندم نیام، چون آمدم در آسیا؟ معنی: اگر موهای من مانند شیر سفید شده است، به دلیل پیری طبیعی نیست، بلکه از شدت اشتیاق برای مرگ و وصال سفید شده است. من (روح من) آرد و گندم نیستم (جنس مادی ندارم)، پس چرا در این آسیاب (دنیا) افتادهام؟ آرایههای ادبی:
تشبیه: موی چون شیر.
حسن تعلیل: علت سفیدی مو را شوق مرگ دانستن، نه پیری.
استعاره: آسیا (استعاره از دنیا).
اسلوب الحکیم: توجیه عارفانه برای حضور در دنیا.
بیت ششم: در آسیا گندم رود کز سنبله زادهست او / زاده مهم نی سنبله، در آسیا باشم چرا؟ معنی: گندم باید به آسیاب برود زیرا زادۀ خوشه و خاک است (مادی است). اما من زادۀ ماه (عالم معنا) هستم نه خوشه گندم، پس چرا باید در این آسیاب باشم؟ آرایههای ادبی:
استعاره: مه (عالم بالا/روح)، سنبله (عالم ماده/جسم).
تکرار: واژه آسیا.
لف و نشر: (ضمنی) گندم به سنبله و من به مه.
بیت هفتم: نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی / زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا معنی: نه، اشتباه گفتم (بازگشت از سخن قبلی). نور ماه هم از روزنهای به داخل آسیاب میتابد. اما سرنوشت نور این است که دوباره به سوی ماه برگردد، نه اینکه مانند گندم خمیر شود و به دکان نانوا برود (فنا شود). آرایههای ادبی:
تمثیل: تشبیه وضعیت روح در دنیا به نور ماه در آسیاب.
رجوع: نی نی (انکار سخن پیشین برای تکمیل معنا).
تشخیص: برای نور مه که به سوی ماه میرود.
استعاره: دکان نانبا (استعاره از فنای مادی و تجزیه جسمانی).
بیت هشتم: با عقل خود گر جفتمی من گفتنیها گفتمی / خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا معنی: اگر من با عقل خود همراه و جفت بودم (اسیر استدلال بودم)، حرفهای معمول و گفتنی را میزدم (اسرار را فاش میکردم یا شکوه میکردم). ساکت باش و این راز را نگو تا مبادا باد هوا (نامحرمان یا نفس اماره) این ماجرا را بشنود. آرایههای ادبی:
تضاد: گفتمی و خاموش کن.
تشخیص: شنیدن قصه توسط باد هوا.
کنایه: باد هوا (کنایه از بیهودگی یا افراد نااهل).
تخلص: اشاره به «خاموش» که تخلص معنوی مولاناست.
اشتیاق به مرگ: نگاه به مرگ نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان جشن وصال و رهایی.
غربت روح: احساس بیگانگی روح الهی در دنیای مادی (تمثیل گندم و آسیاب).
تقابل عالم معنا و ماده: تضاد میان "مه/نور" (روح) و "سنبله/گندم" (جسم).
جاودانگی نفس: تأکید بر اینکه روح مانند گندم زیر سنگ آسیاب دنیا له نمیشود، بلکه مانند نور به اصل خود باز میگردد.
سکوت و رازداری: دعوت به خاموشی در برابر نامحرمان و ناتوانی عقل در درک حقایق عشق.