جلالالدین محمد...
مولانا
دنبال کننده 0
دیوان شمس...
وزن: مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن مُستَفِعلن
بحر: رَجَز مُثَمَّن سالم
قافیه: کلمات «وفا، اندرآ، دایما، بقا، خلا، هَل اَتی، جا، ادا، لقا، دلربا، قفا، بلا، بالعَمی، آشنا، و لا، عطا، حیا، نوا، تَشا، بها، قضا، خدا، ماجرا» کلمات قافیه هستند. (حرف روی «الف» است).
ردیف: این غزل فاقد ردیف است (مردّف نیست).
تقطیع هجایی: بِن شَس تِ اَم (---U) / مَن بَر دَ رَت (---U) / تا بو کِ بَر (---U) / جو شَد وَ فا (---U)
بیت ۱: بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری، گویی که برخیز اندرآ
معنی: من بر آستانه درگاه تو (معشوق) نشستهام به امید آنکه وفاداری و مهر تو جوشش کند؛ شاید دری به رویم بگشایی و بگویی برخیز و به داخل بیا (مرا بپذیری).
آرایههای ادبی:
کنایه: «بر در نشستن» (کنایه از انتظار، التماس و گدایی محبت).
استعاره مکنیه: «برجوشد وفا» (وفا به چشمهای تشبیه شده که میجوشد).
جناس: «درت» و «دری».
بیت ۲: غرقست جانم بر درت، در بوی مشک و عنبرت ای صد هزاران مرحمت، بر روی خوبت دایما
معنی: جان من در آستانه تو، در عطر خوش (مشک و عنبر) وجود تو غرق شده است. ای که صدها هزار رحمت و درود پیوسته بر چهره زیبای تو باد.
آرایههای ادبی:
اغراق: «غرق بودن جان در بو» و «صد هزاران مرحمت».
مراعات نظیر: مشک، عنبر، بو.
استعاره: «بوی مشک و عنبر» استعاره از تجلیات و نفحات الهی یا حضور معشوق.
بیت ۳: ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
معنی: ما (عاشقان) سرمست و بیخود از خود هستیم و به کار دیگران کاری نداریم. حتی اگر تمام جهان نابود شود، تنها آرزوی ما این است که عشق تو پاینده بماند.
آرایههای ادبی:
کنایه: «سرگران» (کنایه از مستی، حیرت یا بیتوجهی به امور دنیوی).
تضاد: «برهم رود (نابود شود)» و «بقا (باقی بماند)».
اغراق: ویران شدن کل عالم در برابر بقای عشق.
بیت ۴: عشق تو کف برهم زند، صد عالم دیگر کند صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا
معنی: عشق تو مانند خالقی قدرتمند دست میزند (یا کفی بر روی دریا ایجاد میکند) و صد جهان تازه خلق میکند؛ صدها زمان و دوران جدید، خارج از محدودهی آسمانها و فضای تهی فعلی پدید میآید.
آرایههای ادبی:
تشخیص (جانبخشی): عشق کف بر هم میزند (شادی میکند یا خلق میکند).
ایهام: «کف بر هم زند» (۱. دست زدن و شادی کردن ۲. ایجاد کف و حباب روی دریا که استعاره از خلق موجودات است).
اغراق: صد عالم، صد قرن.
بیت ۵: ای عشق خندان همچو گل، وی خوشنظر چون عقل کل خورشید را درکش به جُل، ای شهسوار هل اتی
معنی: ای عشقی که مانند گل شکوفا و خندانی، و ای که مانند عقل کل (اولین صادر از ذات حق) نیکبین هستی. خورشید را (که نماد عظمت ظاهری است) بپوشان و بیفروغ کن، ای یکهتاز میدان بخشندگی (اشاره به سوره انسان).
آرایههای ادبی:
تشبیه: عشق خندان همچو گل، خوشنظر چون عقل کل.
تلمیح: «شهسوار هل اتی» اشاره به سوره «انسان» (هل اتی علی الانسان...) و شأن نزول آن که درباره بخشندگی امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت است؛ یا نمادی از انسان کامل.
کنایه: «خورشید را درکش به جل» (کنایه از بیارزش کردن و پنهان کردن نور خورشید در برابر نور خود).
بیت ۶: امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو چون نام رویت میبرم دل میرود والله ز جا
معنی: امروز ما مهمان سفره لطف تو و مست دیدار چهره خندان تو هستیم. به خدا سوگند، وقتی نام روی تو را میآورم، دلم از اشتیاق و بیقراری از جای کنده میشود.
آرایههای ادبی:
کنایه: «دل ز جا رفتن» (کنایه از بیقرار شدن و از دست دادن اختیار).
سوگند: «والله».
بیت ۷: کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا
معنی: کجاست پناهگاهی جز بام تو؟ کجاست نامی جز نام تو؟ و کجاست شراب و جامی جز جام تو؟ (نیست). ای ساقی خوشرفتار و شیرینکار من.
آرایههای ادبی:
تکرار (واژهآرایی): کو، بام، نام، جام، تو.
جناس: بام، نام، جام.
استفهام انکاری: شاعر میپرسد «کو؟» و منظورش این است که «نیست».
بیت ۸: گر زندهجانی یابمی من دامنش برتابمی ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا
معنی: اگر انسان حقیقتاً زندهدلی را پیدا میکردم، دامن او را محکم میگرفتم (به او متوسل میشدم). ای کاش در خواب بودم و تو در عالم خواب چهرهات را به من نشان میدادی.
آرایههای ادبی:
کنایه: «دامن برتابیدن» (کنایه از متوسل شدن و رها نکردن).
جناس تام: «خواب» (خوابیدن) و «خواب» (رویا).
بیت ۹: ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
معنی: ای کسی که بر درگاهت سپاه و خدمتکاران بسیار داری، ای بزرگوار، بیرون بیا و جلوه کن؛ زیرا که من از حالتِ آن چشمان مست و ربایندهات، سرمست و شادمانم.
آرایههای ادبی:
تناسب (مراعات نظیر): خیل، حشم، محتشم.
ایهام و استعاره: «چشم مست» (صفت چشم معشوق که گیرایی دارد).
بیت ۱۰: افغان و خونِ دیده بین، صد پیرهن بدریده بین خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
معنی: ناله و اشک خونین مرا ببین، صد پیراهن را که از شدت وجد و درد پاره کردهام ببین. ببین که چگونه خون دل (رنج و درد عشق) بر سر و صورت و گردن من جاری شده است.
آرایههای ادبی:
اغراق: «صد پیرهن»، «خون جگر پیچیده بر گردن و...».
کنایه: «پیرهن دریدن» (کنایه از شدت هیجان، جنون عاشقی و رسوایی).
تناسب: گردن، روی، قفا.
بیت ۱۱: آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بهکو سنگ و کلوخی باشد او، او را چرا خواهم بلا؟
معنی: کسی که روی تو را ببیند و دیوانه نشود و کوچه به کوچه آواره نگردد، انسان نیست بلکه سنگ و کلوخ است. چرا باید برای چنین موجود بیاحساسی، بلا (درد عشق) را بخواهم؟ (لیاقت درد عشق را ندارد).
آرایههای ادبی:
تشبیه: تشبیه انسان بیتفاوت به سنگ و کلوخ.
تلمیح: اشاره به داستان لیلی و مجنون (مجنون نگردد کو به کو).
پارادوکس پنهان: خواستن «بلا» به عنوان یک ارزش و موهبت برای عاشق.
بیت ۱۲: رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بیخبر ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی
معنی: هیچ رنج و مصیبتی بدتر از این نیست که جان انسان از تو بیخبر باشد. ای پادشاه انسانها، هیچ جانی را با کوری (ناآگاهی و دوری از خود) آزمایش مکن.
آرایههای ادبی:
ملمّع: استفاده از عبارت عربی «لا تبل نفسا بالعمی» (نفسی را به کوری مبتلا مکن).
تفضیل: رنج بیخبری به عنوان بدترین رنج.
بیت ۱۳: جانها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
معنی: جانهای عاشقان مانند سیلابی خروشان به سمت ساحل دریای حقیقت (ذات حق) روان هستند؛ آنها از آشنایان زمینی بریدهاند و با آن دریای بیکران آشنا شدهاند.
آرایههای ادبی:
تشبیه: جان به سیلاب؛ حق به دریا.
تضاد: منقطع و آشنا.
بیت ۱۴: سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا
معنی: یک سیل (جان عاشق) در اشتیاق و شیدایی روان است و سیل دیگر (جان غافل) راه را گم کرده است. آن یکی (واصل) شکر خدا میگوید و این یکی (گمراه) آه میکشد و استغفار میکند (لاحول و لا قوه الا بالله میگوید).
آرایههای ادبی:
تقابل: تصویر دو نوع جان (هدایت شده و گمراه).
لف و نشر: سیل اول -> الحمدلله / سیل دوم -> آه و لاحول.
بیت ۱۵: ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
معنی: ای خورشید حقیقتی که پایین آمدهای و برای ما فقیرانِ معنوی ساقیگری میکنی؛ خود را به بندگانت نزدیک کردهای، گاهی با کرم و گاهی با بخشش.
آرایههای ادبی:
استعاره: «آفتاب» استعاره از معشوق/خداوند.
پارادوکس (متناقضنما): آفتاب (پادشاه) که ساقی مفلسان شود.
کنایه: «خود را به کسی زدن» (نزدیک شدن صمیمانه یا قاطی شدن).
بیت ۱۶: گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا
معنی: گل ناگهان تو را دیده و از شدت زیبایی تو، جان و پیراهنش را پاره کرده است (شکفته است). و آن چنگ (ساز) نزار و نحیف، از شرمِ چنگ و دستان هنرمند تو، سرش را پایین انداخته است.
آرایههای ادبی:
حسن تعلیل: علت شکفتن گل، دیدن یار دانسته شده؛ علت خمیدگی سرِ چنگ، شرم از یار.
ایهام: «چنگ» اول (ساز)، «چنگ» دوم (دست/پنجه).
تشخیص: شرم کردن چنگ و جامه دریدن گل.
بیت ۱۷: مقبلترین و نیک پی در برج زهره کیست نی زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
معنی: خوشبختترین و خوشقدمترین موجود در میان ستارگان طرب (برج زهره) کیست؟ ساز «نی» است. زیرا لب بر لب تو میگذارد تا از تو آواز و نغمه بیاموزد.
آرایههای ادبی:
مراعات نظیر: برج زهره (فلک مطربان)، نی، نوا.
تشخیص: لب بر لب نهادن و آموختن نی.
ایهام: «نی» (ساز نی / کلمه پرسشی یا منفی؟ در اینجا پاسخ سوال است: نی).
بیت ۱۸: نیها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
معنی: تمام نیها و به خصوص نیشکر، به طمع چنین وصالی (بوسیدن لب یار) کمر بستهاند (آماده شدهاند) و در نیستان میرقصند و با زبان حال میگویند: «هر که را بخواهی عزت میدهی».
آرایههای ادبی:
تلمیح: آیه «تعز من تشاء و تذل من تشاء» (آل عمران).
حسن تعلیل: علت رشد و تاب خوردن نی در نیستان، شوق وصال یار است.
ایهام: «کمر بستن» (۱. آماده شدن ۲. گرههای روی ساقه نی).
بیت ۱۹: بُد بیتو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این دف گفت میزن بر رخم تا روی من یابد بها
معنی: چنگ و نی بدون تو غمگین بودند؛ اما حالا چنگ در آغوش توست (کنار) و نی مشغول بوسیدن لب تو. دف گفت: بر صورت من ضربه بزن تا چهره من ارزش پیدا کند.
آرایههای ادبی:
تشخیص (مناظرهگونه): گفتگوی سازها.
لف و نشر مرتب: چنگ -> کنار (آغوش)، نی -> بوسه.
ایهام: «روی» (صورت / سطح دف)، «بها» (ارزش / قیمت).
بیت ۲۰: این جانِ پاره پاره را، خوش پاره پاره مست کن تا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضا
معنی: این جانِ شرحه شرحه شده از درد فراق را، به زیبایی تمام مست و مدهوش کن؛ تا هرآنچه دیشب از فیض حضور از دست داده، اکنون جبران (قضا) کند.
آرایههای ادبی:
تکرار: پاره پاره.
تناسب فقهی: فوت شدن، قضا کردن (اصطلاحات نماز و عبادات).
بیت ۲۱: حیف است ای شاه مهین هشیار کردن این چنین والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
معنی: ای شاه بزرگ، حیف است که چنین عاشق مستی را هشیار کنی. به خدا سوگند که اگر هشیار باشم، دیگر شرح تو را نخواهم گفت (چون زبانِ هشیاری ناتوان است).
آرایههای ادبی:
منادا: ای شاه مهین، ای خدا.
تضاد: مست (مفهوم ضمنی بیت قبل) و هشیار.
بیت ۲۲: یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
معنی: یا شراب معرفت بده و دلیل و برهان نخواه، یا خودت (عقل/مزاحم) برخیز و برو؛ وگرنه ماجرای منِ بنده با لطف تو به یک رسوایی و ماجرای صوفیانه (بیقید و بند) تبدیل خواهد شد.
آرایههای ادبی:
تقسیم: یا... یا... یا...
تلمیح: اشاره به آداب و اصطلاحات صوفیه (ماجرای صوفیانه).
درونمایههای کلیدی این غزل عبارتند از:
وحدت وجود و فنا: اتصال قطره (جان) به دریا (حق) و محو شدن در معشوق.
عشق کیهانی: عشق به عنوان نیروی محرکه هستی که افلاک و عوالم جدید خلق میکند.
تقابل عقل و عشق (مستی و هشیاری): برتری جنون و مستی بر عقل مصلحتاندیش؛ تحقیر هشیاری به عنوان مانع وصال.
موسیقی و سماع: حضور پررنگ سازها (نی، دف، چنگ) و رقص کیهانی ذرات عالم به واسطه عشق.
طلب و انتظار: تصویر عاشق نشسته بر درگاه و امید به گشایش و لطف سلطان.