معنی کین خواستن

کین خواستن

0 بازدید
[ خوا / خا تَ ] (مص مرکب) انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین). انتقامجویی کردن. خونخواهی کردن. کین جستن : کنون است هنگام کین خواستن بباید بسیجید و آراستن.دقیقی. تو خواهی مگر کین آن نامدار وگرنه منم کینه را خواستار.فردوسی. چو با رستم آیم به کین خواستن بباید تو را نوحه آراستن.فردوسی. از آن تاکنون کین او کس نخواست که پشت زمانه ندیدیم راست.فردوسی. و اول کسی که از آن نژاد او پادشاهی یافت و کین ایرج خواست منوچهر بود. (فارسنامهٔ ابن البلخی ص ۱۲). شاها ز سنان تو جهانی شد راست تیغ تو چهل سال ز اعدا کین خواست. ؟ (از سلجوقنامهٔ ظهیری ص ۴۶). ملک غور... خروج کرد به کین خواستن برادر سوری که او را به غزنین سلطان بهرام شاه بن مسعود کشته بود. (سلجوقنامهٔ ظهیری ص ۴۷). خون رزان ریخته وز پی کین خواستن تاختن آورد ابر از سر دریاکنار.خاقانی. به کین خواستن نرم شمشیر بود.نظامی. کز او داد مظلوم مسکین او بخواهند و از دیگران کین او.سعدی. رجوع به کین جستن شود.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید