معنی کیمیا کردن

کیمیا کردن

0 بازدید
[ کَ دَ ] (مص مرکب) ناقصی را به مرتبهٔ کمال رساندن : اقبال شاه گوید من کیمیاگرم کز خاک و گل به دولت او کیمیا کنم. مسعودسعد. بینش ما از نظر بی ریا کرد دل قلب مرا کیمیا. امیرخسرو (از آنندراج). آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟حافظ. || حیلت ساختن. فسون کردن. مکر کردن. نیرنگ ساختن : گفتم این عمر شهوت آلوده چون در و چون شکر به هم سوده به فسون و به کیمیا کردن که تواند ز هم جدا کردن؟ نظامی (هفت پیکر چ وحید ص ۲۳۲). رجوع به کیمیا شود.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید