معنی طالب گیلانی

طالب گیلانی

0 بازدید
[ لِ بِ ] (اِخ) از اهل گیلان است. شاعری است هموار و پخته. و گویا در آن ولایت بالاتر از وی شاعری نباشد، ابیات خوبی دارد، و دیوانی ترتیب داده است. این بیتها از او است: اجل ز محنت هستی دهد نجات مرا که من حیات نمیخواهم و حیات مرا. چو ره بسوی توام نیست گم شود یارب هوس که در طلب وصل رهنمون من است. آوارگی نصیب من دردمند شد شادی کن ای رقیب که بختت مراد داد. خاک بویان گذرد تا شنود بوی وفا سگ لیلی چو سوی تربت مجنون گذرد. دعوی عشق و جنون اهل وفا را میرسد عاشقی میراث مجنون است ما را میرسد. گر چه طفلی عشوه از خوبان فزون دانسته ای وقت نادانیست حیرانم که چون دانسته ای ای ترا سرو از گرفتاران پا در گل یکی غنچه را در دعوی عشقت زبان با دل یکی. (از مجمع الخواص ص ۲۸۳).
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید