معنی طاسک

طاسک

0 بازدید
[ سَ ] (اِمصغر) مصغر طاس است. (آنندراج). طاس خرد. (شمس اللغات). رجوع به طاسچه شود. || در بازی نرد کعب، کعبة، هر دو طاس نرد. کعبتین. رجوع به طاس شود: نقش از طاسک زر چون همه شش می آید از چه معنی است فرومانده به ششدر نرگس. سلمان ساوجی. || مرادف طاس در معانی آویزهای طلا و نقره و اسباب زینت و حقهٔ سیم که آنها را از رایت و بر گستوان و گردن اسب و مانند اینها در می آویخته اند: بهمه ملک زمین ز آنکه فرو نارد سر مهچهٔ رایت او گشته فلکسا بینی طاسک رایت مشکین سلبش را که ز دور چون مه بدر فراز شب یلدا بینی. اثیرالدین اومانی. تیغ را گر آب دادندی ز لطفت در وغا آب حیوان ریختی در طاسک برگستوان. سیف اسفرنگ. مه طاسک گردن سمندت شب طرهٔ گیسوی سیاهت. جمال الدین عبدالرزاق.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید