معنی سوگند

سوگند

0 بازدید
[ سَ / سُ گَ ] (اِ) در اوستا «ونت سوکنتا» (گوگردمند)، دارای گوگرد. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد. قسم (به خدا، رسول، امامان و بزرگان). (از فرهنگ فارسی معین): کنون هرچه گویَمْشْ جز آن کند نه سوگند داند نه پیمان کند.فردوسی. بر این نیز بهرام سوگند خواست زبان بود بر جان او بند خواست.فردوسی. نیکو اندیشیده است ولکن با احمد احکامها باید بسوگند. (تاریخ بیهقی). جز راست مگوی گاه و بیگاه تا حاجت نایدت بسوگند.ناصرخسرو. چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی. ناصرخسرو. در داد بر دادخواهان مبند ز سوگند مگذر نگهدار پند.اسدی. و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که... (کلیله و دمنه). به سوگند گفتی که خونت بریزم ز سوگند بگذر بقول استواری. عمادی شهریاری. رجوع به سوگند نامه شود.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید