معنی سونش

سونش

0 بازدید
[ نِ ] (اِمص، اِ) ریزگی فلزات را گویند که از دم سوهان ریزد و به عربی براده خوانند. (برهان). ریزهٔ آهن و سیم و زر که بسوهان افتد. (فرهنگ رشیدی). براده و ساو آهن. (زمخشری). سونش آهن. فسالةالحدید. (بحر الجواهر): شرر دیدم که بر رویم همی جست ز مژگان همچو سوزان سونش زر.لبیبی. سونش الماس می بارد فلک بر آبگیر خردهٔ کافور می ریزد هوا بر بوستان.فرقدی. سونش سیم سپید از باغ بردارد همی باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود. عنصری. بر سرش یکی غالیه دانی بگشاده و آکنده در آن غالیه دان سونش دینار. منوچهری. و سونش سفال نو سود دارد. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). رنگ سپیدی بر زمین از سونش دندانش بین سوهان بادش پیش از این بر سبز دیبا ریخته. خاقانی. نیفتاد گردی بر آن زر خشک بجز سونش عنبر و گرد مشک.نظامی. سونش لعل ریزد از پر همای در هوا گر بخورد ز کشتهٔ لعل لب تو استخوان. سیف اسفرنگی.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید