[ لَ / لِ ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً. (برهان). سوراخ مقعد و سوراخ فرج. (فرهنگ رشیدی): بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمْشْ در سوله. عسجدی. || خانه زادی را گویند که پدر و مادر او هر دو هندوستانی باشند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری): همه قلب وجود و سولهٔ عصر نعایم وار آتشخوار و ریمن. خاقانی (از آنندراج). || آواز بلند همچو مویه و زوزه و نالهٔ سگ. (برهان).
[ سَ لَ ] (ع اِمص) فروهشتگی شکم و جز آن. || جای باش کبوتران. (منتهی الارب) (آنندراج).
[ لَ ] (اِخ) نام یکی از پیلان سلطان محمود غزنوی که بغنیمت از هند آورد: چو هروان و جیله شبیه الوهه چو مولوس و سوله و چون سور کیسر. فرخی (فرهنگ فارسی معین).
[ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. دارای ۱۶۸ تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات. محصول آنجا غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).