[ سَ وَ ] (اِ) نوعی از دوایی و آنرا از جانب روم آورند و لقوه را نافع باشد. (برهان) (تحفهٔ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). لکلرک گوید: نمیدانم چه ماده ای است. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). نام دارویی است که آنرا عصیر نرپرون گویند. (ناظم الاطباء). || بام خانه. (برهان) (ناظم الاطباء). || مطلق بلندیها. (برهان). برآمدگی. بلندی. ارتفاع. (ناظم الاطباء).
[ سَ وَ ] (اِخ) رجوع به سبلان شود: تو به پایه ش یکان یکان برشو پس بیاسای بر سر سولان .ناصرخسرو. ای جوان عبرت از این پیر هم اکنون گیر از سر سولان بندیش هم از پایان. ناصرخسرو.
[ سَ وَ ] (اِخ) نام پیغمبری است از بنی اسرائیل. (برهان). ظاهراً مراد سولون مقنن یکی از حکمای سبعهٔ یونان است که از ۶۴۰ تا ۵۵۸ م. میزیسته. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین).