معنی رشم

رشم

0 بازدید
[ رَ شَ ] (ع اِ) باران. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به رشم شود. || سیاهی که در روی کفتار باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || اول نبات که پدید آید. (مهذب الاسماء). اول روییدن سبزه در زمین. (لغت محلی شوشتر). علفی که نخستین برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخستین چیزی که از گیاه برآید. || هر اثری. (از اقرب الموارد). در عربی اثر و نشان عموماً. (لغت محلی شوشتر). || نشان باران در زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). در عربی اثر باران خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف).
[ رَ ] (ع مص) نوشتن و نگار کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). نوشتن. (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغة ص ۵). || مهر کردن انبار گندم را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). مهر کردن خرمن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). مهر کردن انبار را با مهر چوبین. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَسْم شود.
[ رَ شَ ] (ع مص) بوی طعام بردن و حریص گردانیدن بر آن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ رَ ] (ع اِ) رَشَم. باران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رَشَم شود. || اثر. (اقرب الموارد). || مهر چوبین که انبار غله و خنور را بدان مهر کنند. (فرهنگ اوبهی). جوالیقی در ذیل کلمهٔ روشم و روسم، رسم را به معنی مهر آورده و در حاشیه آمده است رشم به شین معجمه ایضاً. رجوع به المعرب جوالیقی ص ۱۶۰ و حاشیهٔ آن و مادهٔ رَسْم در همین لغت نامه شود. - رشم کردن؛ برحسب صورت «رشم» بمعنی مهر کردن است و این ترکیب با ترکیب رشم فروشی تنها در این دو بیت خاقانی به نظر رسیده است : حدیث بوزنه خواندی و رشم کردن او چو طیره گشت کفایت ده خراسانی چه گفت بوزنه را؟ گفت: کون دریده زنا برای رشم فروشیت کو زبان دانی.خاقانی. در حاشیهٔ چ سجادی هم تنها کلمهٔ رشم معنی شده است اما بظاهر وشم کردن صحیح است. رجوع به «وشم» و «وشم کردن» شود.
[ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان طرود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. سکنه ۳۵۰ تن. آب آن از چشمه. محصولات عمده جو و ارزن و ذرت و شلغم و مختصر انگور و خربزه و هندوانه و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید