معنی رشح

رشح

0 بازدید
[ رَ ] (ع مص) عرق کردن. (از اقرب الموارد). خوی کردن: رشح رشحاً. (از منتهی الارب). بیامدن خوی. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). خوی کردن. (آنندراج). || ترابیدن: رشح الاناء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). تراویدن. (لغت نامهٔ مقامات حریری). ترشح. (یادداشت مؤلف). تراویدن آب. (غیاث اللغات). ترابیدن آوند. (آنندراج): شیرمردا ساغری خواه از کف ساقی جان زآنکه دریاهای عالم رشح آن یک ساغر است. عطار. || برجستن و خرامیدن آهو: رشح الظبی. (از آنندراج) (منتهی الارب). || بخشیدن. (آنندراج). و منه قولهم: لم یرشح لَهُ بشی؛ یعنی نداد او را چیزی. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (منتهی الارب).
[ رَ شَ ] (ع اِ) خوی، و منه فی حدیث القیمة: یبلغ الرشح آذانهم. (منتهی الارب) (آنندراج).
[ رَ ] (ع اِ) رشیح. عرق. (مقدمهٔ لغت جرجانی ص ۳). عرق. خوی. (یادداشت مؤلف).
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید