معنی رشتی

رشتی

0 بازدید
[ رَ ] (اِ) جاروب. (ناظم الاطباء). || کسی که لجن پاک می کند و خاکستر می برد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنکه لجن پاک کند و خاک و خاکروبه برد. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). || جاروب کش و کسی که گرد و غبار پاک می کند. (ناظم الاطباء) (از برهان). خاک روب را نامند. (از فرهنگ جهانگیری) (از شعوری ج ۲ ص ۱۶). خاک روب و خاک روبه. (آنندراج). || (حامص) پستی و حقارت. (ناظم الاطباء). || زیان. خسارت. ضرر. (یادداشت مؤلف): آنکه نَکْنَد شکایت رشتی شکر نعمت بدان که هم نکند.ابوبکر ترمدی. || خاکساری. (آنندراج) (از شعوری ج ۲ ورق ۱۶). فروتنی و خاکساری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). چون خاکروبه را رشت گویند رشتی به معنی خاکساری نیز آمده چنانکه حکیم سنایی در تعبیر خواب گفته : رقص کردن به خواب در کشتی بیم غرق است و مایهٔ رشتی.سنایی. (انجمن آرا) (آنندراج). خاکساری. (از فرهنگ جهانگیری).
[ رَ ] (ص نسبی) منسوب به شهر رشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان). منسوب به رشت: ۱- از مردم رشت ۲- محصول رشت ۳- آنچه در رشت ساخته شود. مصنوع رشت: جاروب رشتی ۴- (گیاه) گل رشتی. (از فرهنگ فارسی معین). - گل رشتی؛ گل سوری کم پر و کم بوی. گلگون. گل فارسی. (یادداشت مؤلف). || قسمی کدوی دراز و زرد و شیرین. (از یادداشت مؤلف).
[ رُ ] (ص نسبی) منسوب است به رُشت که نام کیمیاگری بوده است. (آنندراج) (از انجمن آرا). - زر رُشتی؛ زر خالص. (انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). و رجوع به رُشت شود.
[ رِ ] (حامص) به معنی خاکساری است که به فتح «ر» نیز آمده است. (از شعوری ج ۲ ورق ۲۱): کسی را کو نسب پاکیزه باشد به فعل اندر نیارد زود رشتی کسی را کو به اصل اندر خلل هست نیاید زو بجز کژّی و زشتی.سنایی. || خاکروبه. (از شعوری ج ۲ ورق ۲۱).
[ رَ ] (اِخ) ابوالقاسم بن حاج محمد ابراهیم رشتی، معروف به اصفهانی. او راست: التحفة الناصریة فی الفنون الادبیة، و آن مجموعه ای است برگزیده از شعر و ادب در ستایش ها و مرثیه ها و اخلاق و جز آن، رشتی آنرا بنام ناصرالدین شاه قاجار نگاشته است. (از معجم المطبوعات مصر ج ۱).
[ رَ ] (اِخ) حبیب اللََّه (میرزا)بن محمد علی رشتی اصولی (متوفی نجف ۱۳۱۲ هـ . ق.). از شاگردان مبرز شیخ مرتضی انصاری و از مراجع تقلید درجهٔ اول شیعه در عراق عرب بود. گروهی بسیار از مجالس درس او استفاده کرده به مقام اجتهاد رسیده اند. از تألیفات اوست: الاجارة در فروع احکام و قوانین عقد مزبور در حقوق شیعه، اجتماع الامر و النهی، الامامة، بدایع الافکار در اصول فقه، تقریرات درس شیخ مرتضی انصاری، تقلید اعلم، مسألهٔ غصب، کاشف الظلام فی علم الکلام، التعادل و التراجیع. (از فرهنگ فارسی معین).
[ رَ ] (اِخ) کاظم بن قاسم حسینی موسوی. او راست: ۱- رسائل الرشتی، در جواب مسائل امور الدین و الدنیا. ۲- شرح قصیدهٔ لامیه عبدالباقی عمری در مدح امام موسی بن جعفر. (از معجم المطبوعات مصر ج ۱).
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید