معنی رسول

رسول

0 بازدید
[ رَ ] (ع اِ) پیغام. || (اِ مص) پیغامبری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اسم است به معنی رسالت، و اصل آن مصدر و فعل آن مرده (متروک). (از اقرب الموارد). اسم به معنی رسالت است. (از متن اللغة): رسول خود سخنی باشد از خدای به خلق چنانکه گفت خداوند خلق در عیسی. ناصرخسرو. || پیغامبر. ج، اَرْسُل و رُسُل و رُسَلاء. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پیغامبر. (دهار) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). پیغمبر فرستاده شده. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص ۵۲) (مهذب الاسماء). ج، رُسْل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبی. (فرهنگ فارسی معین). پیامبر. پیغامبر. پیمبر. پیغمبر. (یادداشت مؤلف). در عرف مسلمانان کسانی را گویند که خداوند برای راهنمایی بشر و دین حق فرستاده، و در قرآن نوح و لوط و اسماعیل و موسی و عیسی و هود و شعیب و صالح و خاتم آنان حضرت محمد یاد شده است. (از اعلام المنجد). و قوله تعالی : {/Bإِنََّا رَسُولُ رَبِّ اَلْعََالَمِینَ. ۴-۷۲۶:۱۶/}(قرآن ۲۶/۱۶). و نگفت رُسُل از اینروست که در وزنهای فَعول و فَعیل واحد و جمع و مذکر و مؤنث یکی است. (ناظم الاطباء). پیغمبری که صاحب کتاب باشد به خلاف نبی که آن اعم است خواه صاحب کتاب باشد خواه نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کسی که خداوند او را برای تبلیغ احکام خود بسوی مردم برانگیخته است. (از تعریفات جرجانی). کلبی و فراء گفته اند هر رسولی نبی است ولی عکس آن درست نیست ولی معتزله گفته اند میان آن دو فرقی نیست زیرا خداوند تعالی حضرت محمد را یک بار به لفظ نبی و بار دیگر به لفظ رسول خطاب فرموده است. (از تعریفات جرجانی). پیغامبر، و در امتیاز رسول بر نبی گفته اند که به نبی وحی آید نه برای ارسال بدیگران برخلاف رسول. (یادداشت مؤلف): سر نامه بنوشت نام خدای محمد رسولش بحق رهنمای.فردوسی. که خورشید بعد از رسولان مه نتابید بر کس ز بوبکر به.فردوسی. نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی. منوچهری. خرد سوی انسان رسول نهانیست بدل در نشسته بفرمان یزدان.ناصرخسرو. برای ارشاد و رسالت ایشان رسولان فرستاده. (کلیله و دمنه). رسول کائنات احمد شفیع خلق ابوالقاسم جمال جوهر آدم کمال گوهر هاشم.خاقانی. - آل رسول؛ مراد فرزندان حضرت محمد (ص). کنایه از سادات بنی فاطمه که از نسل حضرت رسول اند: یکسو شده ام از خدا و رسولش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۱۸). اگر دعوتم رد کنی ور قبول من و دست و دامان آل رسول. سعدی (بوستان). - اولاد رسول؛ کنایه از سادات بنی فاطمه : اینها که همه دشمن اولاد رسولند از مادر اگر هرگز نایند روایند.ناصرخسرو. - رسول حجاز؛ مراد حضرت محمد (ص) است. (یادداشت مؤلف): ترا هست محشر رسول حجاز دهندت به پول چنیود جواز.عنصری. - رسول حق؛ پیغمبر خدا. کنایه از حضرت محمد (ص). (یادداشت مؤلف): قول رسول حق چو درختی است بارور برگش ترا که گاو تویی و ثمر مرا. ناصرخسرو. - رسول خدا؛ آن حضرت صلی اللََّه علیه و آله. (ناظم الاطباء). کنایه از حضرت محمد (ص). آن حضرت صلی اللََّه علیه و آله. (ناظم الاطباء): چهارم علی بود جفت بتول که او را ستاید بخوبی رسول.فردوسی. دین خدای ملک رسول است و خلق پاک امروز بندگان رسولند و رعیتش. ناصرخسرو. گویید که تو حجت فرزند رسولی زین درد همه سال به رنجید و بلایید. ناصرخسرو. رسول کو و مهاجر کجا و کو انصار کجا صحابهٔ اخیار و تابع اخیر.ناصرخسرو. و خدیجه سیدهٔ زنان عالم بود رسول را همهٔ فرزندان از خدیجه بود. (قصص الانبیاء ص ۲۱۶). ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش وز نه زن رسول به ده نوع یادگار.خاقانی. شنیدم که طی در زمان رسول نکردند منشور ایران قبول.خاقانی. همی گفت گریان بر احوال طی بسمع رسول آمد آواز وی.سعدی (بوستان). و رجوع به ضحی الاسلام ج ۳ ص ۲، ۳۸، ۷۶، ۱۳۸، ۳۵۱ و ۳۵۴ و سبک شناسی ج ۳ ص ۱۸، ۳۶، ۱۱۵، ۱۱۸، ۲۲۰ و ۲۵۰ و فیه مافیه ص ۸۱، ۱۰۵، ۱۳۵، ۱۶۳ و ۲۳۹ و فهرست آن و تاریخ کرد ص ۱ و التفهیم حاشیهٔ ص ۲۰۰ و تاریخ بخارا ص ۲۷ و غزالی نامه حاشیهٔ ص ۷۰ و ص ۷۱ و حاشیه ص ۱۹۳ و ۲۴۱ شود. - مدینهٔ رسول؛ شهر مدینه : مأمون گفت: سخت صواب آمد و کدام کس را ولیعهد کنم؟ گفت: علی بن موسی الرضا علیه السلام که امام عصر است و به مدینهٔ رسول علیه السلام می باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۳۶). || فرستاده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (قاموس کتاب مقدس) (از اقرب الموارد). فرستاده. (دهار) (یادداشت مؤلف) (لغت فرس اسدی). فرسته. (لغت فرس اسدی، نسخهٔ خطی کتابخانهٔ نخجوانی). اجری. جری. (منتهی الارب). قاصد و پیک. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از شرح نصاب). برید. پیغام گزار. پیام گزار. پیغام آور. مندوب. نماینده. در لغت به معنی آنکه از طرف فرستنده ای به اداء رسالت و پیغام مأمور باشد اعم از اینکه پیغام را برساند یا بگیرد. (از تعریفات جرجانی). آنکه مأمور ابلاغ پیغام از جانب کسی به دیگری است. فرستاده. قاصد. پیک. (فرهنگ فارسی معین). پیغام آور و پیک و چرگر و پیهورده. (ناظم الاطباء). سفیر: اگر خزان نه رسول فراق بود چرا هزار عاشق چون من جدا فکند از یار. فرخی. و بهرام رسولان را فرستاد و نرم و درشت پیغامها داد. (فارسنامهٔ ابن بلخی ص ۹۸). گر صد پسر بُدَم همه را کردمی فدا آن روز کآمدش ز رسول اجل پیام.خاقانی. گر رسولان وفا نامه نیارند به تو هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد.خاقانی. رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۲۷۵). به زبان رسولان از زبان ایلک خان تبرا میکرد. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۳۳۱). رسولان با حصول مقصود و وصول مطلوب بازگشتند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۳۷۷). چون رسول روم این الفاظ تر در سماع آورد شد مشتاقتر.مولوی. گر نیاید بگوش رغبت کس [ نصیحت ] بر رسولان پیام باشد و بس.(گلستان). گر نشنوی نصیحت و گر بشنوی بصدق گفتیم و بر رسول نباشد بجز بلاغ.سعدی. به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان سه کس برند غریب و رسول و بازرگان. سعدی. رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را که در جهان سخن ملک او سلیمانیست. افضل الدین ساوی. - رسول کردن؛ قاصد کردن. پیک فرستادن : از دل به دلت رسول کردیم وز دیده زبان راز بستیم.خاقانی. || ایلچی و سفیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف): آنچه بنام خلیفه بود نزدیک وی بردند و صدهزار درم صلت مر رسول را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۷). و روز دیگر که بار داد با دستار سپید و قبای سپید بود و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند و رسول را بیاوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۱). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها به دو رویه بایستادند با علامتها تا رسول را در میان ایشان گذرانیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۰). امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجهٔ بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۳). بر اثر ایشان خواجه علی میکائیل و قضات و فقها و علما و زعیم و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۲). رسول بر سیرت و خرد پادشاه دلیل باشد. (سیاستنامهٔ خواجه نظام الملک). || صدیق. (ناظم الاطباء). || باهم و موافق در تیراندازی و مانند آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). موافق تو در تیراندازی و جز آن. ج، رُسل، رُسُل، رُسَلاء. (از اقرب الموارد). || (اِخ) این لفظ در حق عیسی گفته شده است زیرا که رسول خدا او بود که ازبرای نجات جهان فرستاده شد. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به عیسی و مسیح در همین لغت نامه شود.
[ رَ ] (اِخ) جبرئیل. (از ناظم الاطباء).
[ رَ ] (اِخ) فرستادهٔ خلیفهٔ عباسی نزد مسعود، آخرین سلطان سلسلهٔ ایوبیهٔ عربستان به سال ۶۱۹ هـ . ق. و او پدر علی مؤسس خاندان ائمهٔ رسولی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ائمهٔ رسولی شود.
[ رَ ] (اِخ) یا رسول بارهه ای. میر عبدالرسول از سادات بارهه و از همراهان نواب سیف اللََّه خان صوبهٔ دارتته و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. قانع او را از شاعران عهد صوبه داری (۱۱۳۷-۱۱۴۲ هـ . ق.) شمرده و بیت زیر را از او آورده است: گر من نخورم باده خدا می گوید از نعمت ما حیف که محروم شدی. (از مقالات الشعراء ص ۲۵۱). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
راهنمای اختصارات لغت‌نامه دهخدا

نشانه‌های اختصاری و معانی آن‌ها

اِ = اسم

اِخ = اسم خاص

اِ صوت = اسم صوت

اِ فعل = اسم فعل

اِ مرکب = اسم مرکب

اِ مص = اسم مصدر

ص = صفت

ص نسبی = صفت نسبی

ن تف = نعت تفضیلی

نف = نعت فاعلی

ن ل = نسخه بدل

ن م = نعت مفعولی

ع = عربی

ظ = ظاهراً

ج = جلد

ج، = جمع

جِ = جمعِ…

جج، = جمع‌الجمع

ججِ = جمع‌الجمعِ…

ص = صفحه

صص = صفحات

مص = مصدر

مص مرکب = مصدر مرکب

ح = حاشیه

حامص = حاصل مصدر

چ = چاپ

|| = نشانه معنی بعدی مدخل

__ = نشانه ترکیب یا زیرمدخل

ق = قید

ق.م. = قبل از میلاد

م. = میلادی

(ص) = صلّی‌الله علیه و آله و سلم

(ع) = علیه‌السلام

(س) = سلام‌الله علیه

فان = فرهنگ اسدی نخجوانی

حفان = حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی

حبط = حبیب‌السیر چاپ طهران

خارج می‌شوید؟

برای خروج از سایت اطمینان دارید؟

برای دسترسی باید وارد شوید