[ رَ ] (ع مص) مهرهٔ چشم زخم بستن در پای یا دست کودک: رسع الصبی رسعاً. || تباه و فروهشته و سست گردیدن اعضای مرد: رسع اعضاء الرجل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). || برچسبیدن نیام چشم کسی، و یا عام است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). برچسبیدن پلک چشم. (از اقرب الموارد). || برگردیدن چشم و تباه شدن آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). تباه شدن نیام چشم. (از اقرب الموارد). || چسبانیدن: رسع به الشی ء؛ چسبانید چیزی بدان. (از اقرب الموارد).
[ رُ ] (ع ص) جِ اَرْسَع و رَسْعاء. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). رجوع به ارسع و رسعاء شود.
[ رَ سَ ] (ع اِ) دردمندی نیام چشم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || مهرهٔ چشم که بدست یا پای کودک بندند. (از اقرب الموارد).
[ رَ سَ ] (ع مص) برچسبیدن نیام چشم کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رَسْع در معنی «برگردیدن چشم و...» شود. || تباه شدن نیام چشم. (از اقرب الموارد). تباه شدن چشم و دگرگون شدن نیامهای آن. (از اقرب الموارد).