دیوان گلستان
خورشید بگو شعری، دریاب بهاران را
پاییز به یغما بُرد ، دیوان گلستان را
معنای محبت را بیداد نمی داند
سی
...
نمایش کامل شعر-
دیوان گلستان
خورشید بگو شعری، دریاب بهاران را
پاییز به یغما بُرد ، دیوان گلستان را
معنای محبت را بیداد نمی داند
سی -
امید
چه کنم نورتودر آیینه ام پیدا نیست
جزغبار غم دل در رخ فرداها نیست
دل من ،هیچ امیدی به طلوعی تازه
باغروبی که نشسته است دراین صحرا نیست
نه،نه ! تا تو، به نگاهی ننوازی جان را
کورسو، نور امیدی به افق پیدا نیست
بارور تا نکنی ب...
نمایش کامل شعر -
روزی دوباره سرو به خورشید می رسد
-
باور
-
من از اون آسمون آبی میخوام
می دونستی واسه تو با همه درگیر شدم
خُب اینم تاوانِ عشقت، مو به مو پیر شدم
من خودم شب بودم اما، شمعِ منزلت شدم
یه امید، یه آرزویِ ناب واسه دلت شدم
همه رفتنو تو موندی، پا به پام ترانه خوندی
" گُلِ ایوونِ بهار"* و میونِ شبام ن...
نمایش کامل شعر -
تو
ما ساده دلیم وبی خبرحرفی نیست
تو رند و حریف و رهگذر حرفی نیست
من هر چه تو فکر می کنی اماتو
یک شاعر خوب این گذر حرفی نیست
-
در باغ دلم بهار یعنی مردن
و زدوری تو قرار یعنی مردن
یکباره بگوکه مردنم می خواه...
نمایش کامل شعر -
.jpg)
ماه من
آهسته با خیال تو با لا رفتم
دستم به ابر خورد
آسمان پر از ستاره بود
هر ستاره ای مرا به دیگری معرفی نمود
یک ستاره هم آشنا نبود
نا امید و سربه زیر
پله پله آمدم
خسته بودم از سفر
پاک خوابم رب...
نمایش کامل شعر -
امید
مانده ام در قفس تاکه شایدیک شبی عاقبت پربگیرم
لب فرو بسته ام ازشکایت تا غزلخوانی ازسربگیر...
نمایش کامل شعر -
خار۱
در طریق عاشقی گام نخستم برد-برد
ره به لیلی نا رسیده در قمارم باخت - باخت
شب به امید سحر آواره و محو سراب
خانه ای ویرانه از بن در نمایش ساخت-ساخت
خط و خال روی ماهش زهر کینش در نهان
از جن...
نمایش کامل شعر -
غم تو
رفتی و دوباره غم ندا کرد مرا
هجران تو اینچنین فنا کرد مرا
افسوس که بین دلِ شیدا و غمت
تنها غمت امروز وفا کرد مرا
من اهل می و باده نبودم- تبِ تو
یکباره به باده مبتلا کرد مرا
بگذشت دلِ تو از من اما غمِ عشق
<...
نمایش کامل شعر
