محمد خسروی فرد

زمینی زاده ای غـرق گـناهــم
ز مقصد دورم و گم گشته راهم

چو پرسیدم خدا پس راه من کو
بگفتا می رویم این راه با هم

***
...

نمایش کامل شعر

چمریتم اَرا چَه بـی وفـایی *** بکیشم تا که اِ داخ جــدایی

چشم به راه توام برای چه بی وفایی، تا کی داغ جدایی و

...

نمایش کامل شعر

چرا دل را نمی بندی به مادر *** بود عشقش ز هر عشقی گوهرتر
برایت می دهد جان و جوانی *** بسوزد همـچو شمعی تا به آ

...

نمایش کامل شعر

بهاری خواهم اندر این خزانم *** چو برگم ریخته و افسرده جانم
چرا زرد چیره شد بر سبزی دل *** چه می دانم، نمی دانم،

...

نمایش کامل شعر

سیکَه سوزا بیهَ دشت و هُمارَه *** کَنی پِر آوو دل بند وِهارَه
نگاه کن دشت و صحرا را که سرسبز شده، چشمه ها پر آب و زیبایی بهار دل را تسخیر کرده است.

...

نمایش کامل شعر

در این دود و دم تهران، جوانی در پی کارم
برای بودن و ماندن، هزاران آرزو دارم

دوانم در پی شغلی، از این گوشه به آن گوشه
مدارک جملگی حاضر، همه در داخل پوشه

کپی و اصل مدرک را، کنم من جملگی حاضر
چرا...چون کار کم باشد و فرصت ها بود

...

نمایش کامل شعر

در مسیر خوب و زشت روزگــار
یادم آمـد پندهـای بیشمـار

پندهـایی از زمـان هـای کـهن
پس شنو این پند کوتاه را زمن

یکی شل بود،یکی کور و یکی کر
چو شب شد جملگی رفتند به بستر

شروع شد داستان ما از آن جـا
که مرد کور گ

...

نمایش کامل شعر

من آن جا و تو این جا دورم اما
  چرا نزدیکی این باشد معما

تو در ذهن منی هر لحظه عمر
  "بسازی یا بسوزم تو بفرما

***<

...

نمایش کامل شعر

زمانی شاه و دولتمند و درویش
  در این دنیای فانی داشتند کیش

نماندند هیچیک در این گذر گه
  گرفتند جملگی راه گذر پیش
<

...

نمایش کامل شعر

روم دور از دیار خود، سبک همچون پرستوها
زدست آن کسانی که، نمی فه

...

نمایش کامل شعر

مـگر تا که دهقان دانـا چـه گـفت
که عمر گرانم گـذر کـرد به مـفت

کـه مـیراث خـود را ندارید دوست
که چسبد بلی استخوانت به پوست

...

نمایش کامل شعر

نشستم  به کـنجی بــلی مستِ مست
 که دیدم شماری قلمو  بـه دسـت

شمــــار زیــادی هنـــ

...

نمایش کامل شعر

 

چو  شاهی  بود  و  فرزندی  گرامی 
جوانی  بود  اسیر  عشق  خامی

جــوان  دل داده بـــود بر دخـــتر شاه
ولی  او  را  نبود  حتی  پر  کـــا

...

نمایش کامل شعر

سلام من به حق با  نیت  خاص
  بدارم  نعمت  و  اندیشه ات  پاس

من از آتش نی

...

نمایش کامل شعر

زنده شده بیشه زار، سبزه و گل بیشمار   
  بوی  حقیقت  دهد، بوی  خدا  نوبهار

مرده کند ز

...

نمایش کامل شعر

چرا از من گریزانی تو ای دوست
  چرا بر من نمی بخشی که نیکوست

بیا  از  من گذر  تا  بگذرد  حق
  ز کردارت، که

...

نمایش کامل شعر

در این دریای معشوقه،شدم تنها من عاشق *** نمی دانم شنا کردن، نباشد نزد من قایق

گهی طوفانی و مواج،گهی آرام و بی آزار *** دراین دریای بی پایان، شدم در مانده ات ای یار

در این زیبایی دریا،ندارم دید مه رویان *** شوم من غرق این دریا، ب

...

نمایش کامل شعر

در شور و صفا ودر هیاهو
 محتاج وغنی و زشت ونیکو

هم چون من پست چشم به تو دارند
  ای نیک سرشت ضامن آهو

...

نمایش کامل شعر