بوی خاک
چه دردناک می گریند
می کوبند
ابرهای سیاه گیسو
اندیشه ام را...
این ابتدای حرف است
نمی شود ، گریخت
روزهای کبودم را
که دریک بقچه ی آبی پیچیده بودم
تو ندیدی آن شب
حتی
بغض مرا
اینجا همه چیز بوی خاک می دهد
من اینجاییم
در دل شب
خسته
می خواهم سرود ی بخوانم
به من بگو
کدام نی لبک را بنوازم
که به شیون ننشیند؟!