افکار پریشان
حسن نیت افکار او به خویش برآید
نقل محافل است و رو به کیش برآید
درویش صفت را در نگاه رسام بنگر
راهی محکمه ایست که بر نیش برآید
----------
حامی فانی این کاروان بی اعتدال
مقتدر خواهد شد این میدان اتصال
عِرق این فرنوش که او را گرفت
می کشد آن را در سراشیب ابتزال
----------
رهرو ایست کان را برد درآسمان
وین برون خواهد شد در ابتکارآن
سرمایه هستی فقط محبت پایه است
این حسادت است که ضایعه مبتلایان
----------
با مهربانی می گوید به او ناصحی
زبان باشد این جا زندانی صالحی
سهم این مجرم که خواهان دعواست
بی دفاعیست که قاضی شود قاصدی