استخوان هایت
به سمت شهادت می روم
آنقدر مصمم ...
که صدای موشک و آژیرِ خطر انگار
وضعیت سبز را نوید می دهند!
من از لابه لای استخوانهای خرد شده ات
آخرین پوکه عشق را درآوردم
و می خواهم باخاک خونمرده
خالصانه تیمم کنم
دیگرهیچ قاعده ی شرعی نمی تواند ما را به هم حرام کند
و امشب با خیال راحت
بهانه های زنانه را
با جمجمه ات در میان می گذارم
خجالت نکش
من به تو محرمم !
اینجا منطقه مین است
و وقتی گردن بدون پلاکت را می بوسم
کسی جرات ندارد بیاید و ما را دستگیر کند!
با من بیا
با من تا پشت دور افتاده ترین سنگر بیا
بگذار تابوتت حجله مان شود!
می خواهم با شهامتی که سوخت در آمیزم
که درست در عمیق ترین لحظه ی هم آغوشی با استخوانهایت
شهوت عاشقانه ام منفجر شود!
صنم نافع آبان 90- استانبول