طلسم عمر اهرمن
ببين كه شانه هاي ما، چگونه آب مي شود
صداي خنده هايمان،دوباره خواب مي شود
ببين كه جغدهاي شب،ترانه ساز مي شوند
ره شغال و گرگ ها،ره صواب مي شود
"بصرت" استعاره از شُكوه جهل مي شود
تمام واژه هايمان، لب و شراب مي شود
يكي ز دوستان دمي،به صور ني نمي دمد
شكنجه ي صدا، طنين اضطراب مي شود
زداغ سرخ لاله ها ،اگر سوال مي كنيم
جواب اين سوال، حلقه ي طناب مي شود
به پاسخ نداي ما،سوار در نمي رسد
كه انتظار،آخرش،فقط سراب مي شود
اگر به چنگ دل چنان،سكوت تلخ بشكنيم:
طلسم عمر اهرِمن،چو يك حباب مي شود...
چو خانه هاي ماسه اي،تمام كاخ هاي شهر
به دست پاك كودكان غم خراب مي شود...
درون اين قفس اگر چه پير گشته ايم، آه
چو اين حصار بشكند،گه شباب مي شود
تمام بيت هاي من،تبلور زمانه است
ببين سروده ام شروع آفتاب مي شود
محمد سعید عرفانی منش ترانه بيت غم كاخ دل سكوت شراب لب واژه ماسه