سربازکوچک
آه از گلی که درعطشی بی حساب سوخت
در آسمان کرب وبلا چون شهاب سوخت
بردست باغبان شده بودازستاره پر
مهتاب صورتی که دراین آفتاب سوخت
ازدست کینه دل نامردمان دهر
تیری برآمدو پسر بوتراب سوخت
چون گل شکفت خون گلویش به روی دست
وز داغ او صحیفه رود و رباب سوخت
بیدادرابه گوشه چشمی جواب داد
با حنجری که ازتب قحطی آب سوخت
هفتادودومین غزل از شعر کربلا
سرباز کوچکی شدوپادررکاب سوخت
محمد جامی سرباز گلی آسمان شهاب باغبان مهتاب دل صحیفه رباب غزل شعر کربلا