دوبیتی
لبت را غنچه کردی، فصل پائیزم بهاری شد
دوباره توی شعرم ، فصل، فصل بوسه کاری شد
من از بس عاشقت بودم خودم را منفجر کردم
تمام بوسه هایم ، بوسه های انتحاری شد
***
چشم های تو دریده، چشم های من درنده
حال من حال طبیعی نیست، احساس جنون است
مثل آهوها نگاهم میکنی، انگار گرگم
بوی خوبی میدهی، بویت شبیه بوی خون است
***
مشروب و سیگار و همان موسیقی دلخواه
اسباب مرگی عاشقانه را فراهم کن
ناجی نمی خواهم ، بیا بانی مرگم باش
بنشین و از یک گوشه ی چشمت نگاهم کن
***
...گفتم که شاید راه حل مشکلم باشی
اما وجودت تازگی ها مساله ساز است
اصلا حواست به من و تنهایی من نیست
دوروبرت یک مشت انسان هوسباز است
***
دلتنگی و آشفتگی هایم برای چیست؟
وقتی نباشی بی قراری ها برای کیست؟
دریا دل از ساحل برید و ساحل از دریا
تکلیف این امواج سرگردان مشخص نیست
***
موج یا ساحل چه فرقی میکند اول کدام ؟
در همان دیدار اول بی گمان عاشق شدند
رد پای ما دو تا یک جا تلاقی کرد و بعد ...
دو نفر در یک زمان و یک مکان عاشق شدند
***
...حرفهایی که به من از سر احساس زدی
تا کمی فاصله افتاد فراموش شدند
آن دو تا چشم، دو تا پاره ی آتش، ناگاه
سرد و بی حوصله و ساکت و خاموش شدند
...
***
محرم است عاشق به معشوقه ،حجاب یعنی چه؟
روسری و چادر و بند و نقاب یعنی چه ؟
جای ما در آسمان ، هم شان خورشید است و ماه
له شدن در زیر سنگ آسیاب یعنی چه ؟
.
***
....جوری نگاهم میکنی که هر کسی نشناسدت
با خود بگوید که فلانی با فلانی دشمن است
میترسم از اینکه دلم را ساده روزی بشکنی
با اینکه جنس قلب من از شیشه های نشکن است
***
و تو آن معجزه بودی که خداوند غزل
آیه آیه به دل عاشق من نازل کرد
آتشی در دل آن کوه که موسای مرا
از شبانی به رسولی غزل نائل کرد
***
بهاری محسن مهرپرور