بی واسطه
بی واسطه خواهی که ببینی منِ خودرا ؟
ازتن بکنی وهمِ چو پیراهنِ خودرا؟
درآینه ای بنگر وخیره نگهی کن
زیبایی وزشتی همه تا... دیدن خودرا
بینی که دلت جنس لطیفی که بسوزد
وازخاک ولجن بینی بدبو تن خود را
تقویم دلت را که ورق میزنی وپس
روشن تو ببینی گه افتادن خودرا
هروزکه از عمرتو بر باد رود بین
هرثانیه در آینه پوسیدن خودرا
بینی که تو از شهرعدم آمده ای پس
هرآمده اقرارکند رفتن خودرا
مینا محمودی