حتي تو تنها نيستي ،يارب ببين تنها منم
در كوچه هاي سنگي يك نفقشه پرسه مي زنم

شهري كه در آن قاصدك دلتنگ و سرگردان شده
گلدسته ها هم صحبت چشمان بي روح صنم...

از دردهايم كوه با دشت شقايق قصه گفت
باريد چشمانت چرا؟ باور نداري من زنم؟؟

...

نمایش کامل شعر

بوسيدن تو آخر اين دخل و خرج بود
شبها به ياد تو دلم در هرج و مرج بود

هرجا نشستم گفته ام كم شيطنت نكرد
الحقُ وَ الانصاف ايشان نكته سنج بود

الهام مي گيرم از اين چشم شكلاتي
هي شعر مي گويم تو را اما قرو قاطي

جادو گر اشعار من

...

نمایش کامل شعر

قدیم بود و من و خانه های کاهگِلی
همان محله ی نام آشنای کاهگلی
 
اذان پیرمُریدانِ خوش صدا،

...

نمایش کامل شعر

اگر ... بهانه ی خلقت به چهره ی قَمَرت  
نشسته گَرد ِجسارت، جهان فدای سَرَت  
 
تو سرقبیله ی عشقی و در

...

نمایش کامل شعر

شکل اقاقی می کشم تصویر خود را
البته زخمی از هجوم داس تردید

تا می شکوفم در حریم باور مهر
شب می رسد با دست خط حکم تبعید

یک روز آمد در میان لحظه هایم
خورشید شد تا بی نهایت عشق تابید

فردا غروبم را قلم زد بر دل شب
خاموش شد

...

نمایش کامل شعر

  رباعـی

بـه فــرازِ سرمی ای مـه پـرعشـوه  و ناز
در فــرازم به زمیـن زیـر قـدومـت ، بنـواز

در رحمـت بفـراز بر رخـم ای عقده گشـا
در بـه روی غـم و انـدوه هـم اینک بفـراز
  ************

  رباعـی...

نمایش کامل شعر

باران دگر نایی ندارد تا ببارد مرد بارانی
بذرامیدی در کویر دل بکارد مرد بارانی

دیگر غروب انتظارم عقده ای گشته
شاعر دگر شعری  ندارد تا بماند مرد بارانی

...

نمایش کامل شعر

صبح با همه ی طراوت و تازگی اش

قصد ویرانی رویاهایم را دارد

وقتی که در کمین دستان پر مِهر شبنم ها

خورشید با انوار داغش

نقشه ی تبخیر افکارِ مرطوبِ مندرج در بطنش  را دارد

و از پاکی آسمان

شرم ندارد
...

نمایش کامل شعر

1

چرا با من وفاداري نمي‌كرد؟
مرا در عاشقي، ياري نمي‌كرد؟

براي عشقمان از اشك و لبخند
مهيّا بود و او كاري نمي‌كرد.

______________

2

دل دور از گناهي داشتم،‌ كاش!
به عشقت تكيه‌گاهي داشتم، كاش!

در اين فصل

...

نمایش کامل شعر

از مُحاق طـولانـی ، سـر به در کند مـاهی
از چه می کنی زاری ؟ آیدعاقبت نـاجـی

زین خرابه ی متروک، هم گـذرکند شاهی
شـوم وبخت تلخِ ما،چون شکرشودروزی
...

نمایش کامل شعر

ساکت شدن – در پیشگاهت ، حالِ خوبی نیست
وقتی ، تمامِ قلبِ من ، از عشق – لبریز است

سَر می کشم ، آرام و پیوسته ، "تو " را ، هر بار
این روزها ، حالِ دلم ، معطوفِ "پاییز " است



دم می کشد –احساسِ خامم ، بینِ دستانت
در استکانِ

...

نمایش کامل شعر

از ما بهتران

تیغ می زنند

به صورت خود

و به جیب مردم

حواسشان نیست

شاید

هنگام تلاوت سوره یوسف

دستشان را بریدند

...

نمایش کامل شعر

پشتِ پنجره ، نشسته ام تنها

گسترده حریرِ سرخ فامِ غروب بر منظرَم

آویخته هزار فانوسِ آفتاب بر شیشه ها

می چکد از چشمِ من احساسهای تلخ

اینَک که نمی بیند جلوِۀ ترا

بر پنجره

فرود آمد پردۀ شب

و چرخید نگا

...

نمایش کامل شعر

روزهای سخت وحشت بود و ترس و دلهره

پایه ی امید ما را بس عجب لرزانده بود

می گذشتند این دقایق ه

...

نمایش کامل شعر

مسرور همین زندگی جاری خویشم
دربست اسیر دل تکراری خویشم

یک عمر اگر کندن جان شد به لبم اما
سرزنده به این گار

...

نمایش کامل شعر

خبر دادند جمعی  ابله و عصیانگر و گمراه
مثال کِرم می جنبند  در روی زمین  ناگاه

تعجب نیست  این جنبیدن ِ  پست و  حقیر و خوار
که روئیده ست گاهی بر سر ِ  دیوار ، مشتی خار

اگر  زد  ابلهی نقشی

...

نمایش کامل شعر

اي بلند آوازه نامت هر زمان در هر مكان
اي شكسته قامت از شوق حضورت پرنيان

اي رحيم المومنين و اي شفيع المذنبين
اي بزرگ اي رحمته للعالمين اي مهربان

معتكف بر درگهت ذرات عالم روز و شب
خم شده در محضر نام تو طاق آسمان

تا ستا

...

نمایش کامل شعر

سـائلــی  زنبــور را کـرد این سئوال
از چه باشـی این همه در قیل و قال؟

ازچه این میزان توباشی سختکوش؟
شهـدِ گل هـا را نمـایی  نیش و نوش

گفت : نیشـم نیست هرگز روی کین
بلـکه  باشـد  بهـرِ  جـذبِ  ا

...

نمایش کامل شعر

ببين كه شانه هاي ما، چگونه آب مي شود
صداي خنده هايمان،دوباره خواب مي شود

ببين كه جغدهاي شب،ترانه ساز مي شوند
ره شغال و گرگ ها،ره صواب مي شود

"بصرت" استعاره از شُكوه جهل مي شود
تمام واژه هايمان، لب و شراب مي شود

يكي ز دوس

...

نمایش کامل شعر

با زمستان آمدی از جان  شیرین بیشتر
تو خجالت داده ای آن برف سنگین بیشتر

مشق دیدار تو را تکرار و تمرین کرده ام
دست و پایم گم شده افعال تمرین بیشتر

سر به روی شانه ام بگذار گرمم می کنی
من نوازش می کنم موهای رنگین بیشتر

...

نمایش کامل شعر

وقتی نمی توان،

شعری سرود

بایدبه احترام سکوت و .......

دیگر نبود

وقتی که می

...

نمایش کامل شعر

بغض انگشت های من از درد
گونه های کشیده ی فرهاد

آخرین بوسه از لب شیرین
می کنی هرچه بادا باد

جیغ یک زن آنور دیوار
خسته از انتظار بی پایان

می رسد وقت زاییدن
پشت هر سه شنبه ی آبان

مادری شکسته در حمام
شیشه ها را

...

نمایش کامل شعر

شعر  احساسی است ،

  درون تارو پود وهستیم،

 نقش خود را رج به رج

...

نمایش کامل شعر

عقربه های

...

نمایش کامل شعر

 ما همان مست و خرابیم  دوایی بفرست
نقش&

...

نمایش کامل شعر

خوانده ام از همت ِ  قِر  در کمَر هایی عجیب
در میان  ِ  روزگار  ِ  درد سر هایی عجیب

روزگار ِ  جالبی داریم  ، خوشبختیم ما
نان ِ ارزان ضربه خورده  از تبرهایی عجیب

نان ارزان خوب اصلا نی

...

نمایش کامل شعر

سالمــندی غـالب آمــد ناتــوانی شـــد پـدیـد
رفـتن جـان از بـدن را چشـم گــریـانـم بدبد

آن توانمـندی نمـانـد و قـدرت زانـو بـرفـت
بـاد پـا بـودم تـو گـویی تنــدرِ صحـرا دوید

عارضِ شـومِ کهـولـت کشور تـن را گرفت
قـدرتم در

...

نمایش کامل شعر

آن سرزمین که ز عشـــاق جان گرفت
پیمان خویش در ره صاحب زمان گرفت

با سیزده ستاره امیــد پر فــروغ
جــاوید گشت و ره جـــاودان گرفت

با آن طبیعت زیــبا و پــر غــرور
کاین هدیه را ز سوی آسمـــان گرفت

گـهواره محافظ زیبــا و مـه

...

نمایش کامل شعر

به یادت در اسارت گاهِ چشمانم

ترا من ، قاب خواهم کرد

وگلدانی.......

نمایش کامل شعر

وقتی نباشی زندگی تلخ و غم انگیزه
هر فصل بی تو نقره داغ فصل پاییزه

بی برگیو زردیو رخوت ؛شهر فهمیدن
ساقی تو بودی پیکت از چشم

...

نمایش کامل شعر

به خیالی که تو در برکه بیافتی ناگاه
هی زدم سنگ بر این آینه ی آب ای ماه *

تیره بختیست که در وصل جدایی بکشم **
تا کی از دور نگاهت بکنم ؟ تا کی؟ آه

ترسم این است که هرگز به عزیزی نرسد ***
قصه ی غربت این یوسف افتاده به چاه
<

...

نمایش کامل شعر

خیس اگر بود نگاهم که فراوان باشد
زیر چترِ تو فقط نم نم باران باشد

خسته این کاغذ و آن جوهر خودکار که ما

آنقدر جمله نوشتیم که رمّان باشد


زیرِ هشتی یِ حقیقی یِ نگاهت بودم
پشت هر هجمه ی چشمان تو زندان باشد

...

نمایش کامل شعر

نشستم به پاييز مردادي ام فقط همزبان درختان شدم
براي خودم آسمان ساختم ،دعا گوي الهام قرآن شدم

شبيخون زدي بر نمازي كه در،همه ركن هايش جنون حاكم است
قنوت و تشهد به جاي سلام ،خدايا!! چرا شعر باران شدم؟؟

مرا دست دريا سپردي ببين ،همه كو

...

نمایش کامل شعر

تاجی از خورشید بر سر ،  طوق  ابری گردنت
  آسمان باریده مهر  از  قله ی  ن

...

نمایش کامل شعر

وقتی که حرف مردمان چون نیش در تن میرود
وقتی که در شبهای تار صبر از سکوتم میرود

وقتی که در دل مرهم

...

نمایش کامل شعر

کاروان عشق را برهم مَزَن ای راهـزَن
نیست کـالایی مگر آن عشقِ دارایِ مِحَـن

راه خودگیروازین مَعبر به سرعت درگذر
چون ندانستی،درین وادی توگامی رامَزَن

**********************************

خوشـا برحال آن عارف که دراذکارِ او

...

نمایش کامل شعر

دوباره از تو قلبم داره میاد صدایی
داد می زنه عشق من عزیز دل کجایی

دوباره انتظارت کرده منو هوایی
داره دلم هواتو ، کی پیش من میایی

دوری تو عذابه، چشام ببین بی خوابه
بیا دوباره دلم ، برات شده فدایی

همسر نازنینم فرشته زندگیم

...

نمایش کامل شعر

چه کسی برف دیده ، کجا؟؟؟...،

  هرکسی قصه ای از ، ندیدنش می داند،

  و کنار هر رود، به انتظار بارشش می ماند...،

  مرد

...

نمایش کامل شعر

تمام کوچه های بن بست را

آهسته

آهسته

می پیمایم تا شاید

فریبی

اشتباهی

وسوسه ایی

تو را بکشاند.........

...

نمایش کامل شعر

 ....آری امشب عشق صرف با تو بودن میشود
 دیدگانم تا سحر از دست تو تر میشود

..... انتظار آری به پایان میرساند شکوه ها
 لیک عمرم در فراقت بازهم,سر میشود

.....دامن ظلمت بگیرد تاروپود هستی ام
 غنچه عشقم بدس

...

نمایش کامل شعر